
- جمعه, 07 ارديبهشت 1397
- Slideshow
وصیت شب وفات رسول خدا (ص)
وصیت عهد و پیمانی است از جانب خدا و رسولش
عن أبي عبد الله (ع) قال: (أترون الموصي منّا يوصي إلى من يريد؟! لا والله ولكن عهد من الله ورسوله (صلى الله عليه وآله وسلم) لرجل فرجل حتى ينتهي الأمر إلى صاحبه).
از ابی عبدالله علیه السلام فرمود: (آیا می پندارید که کسی از ما بر شخصی که بخواهد وصیت می کند؟ خیر بخدا قسم ولی آن عهدی از خداوند متعال و رسولش صلی الله علیه و آله است برای مردی تا مردی دیگر تا اینکه امر به صاحبش برسد).الكافي ج۱ ص۳۰۷.
وصیت سنتی از سنت های جاری خدا
بوسیله ی نّص یا وصیت: بسیاری از انبیاء بوسیله ی آن بر اقوام خویش محتج شدند. امام رضا (ع) در بیان آن فرمود:
(… و آدم به هبة الله (شیث) وصیت کرد که در آغاز هر سال، عهد خود را به این وصیت تجدید کند و آن روز برایشان عید باشد و در آن تجدید پیمان کنند، و بعثت نوح را تعهد می کنند در زمانش، همان زمانی که در آن مبعوث می گردد و این چنین در وصیت هر پیامبری چنین سنتی جاری بود تا اینکه خداوند تبارک و تعالی محمد را مبعوث کرد).کمال الدین و تمام النعمة: ص ۲۱۵.
و وصیت اینچنین جریان پیدا کرد تا اینکه به رسول الله رسید که عیسی (ع) به نام ایشان وصیت کرد و خداوند از زبان ایشان می فرماید:
﴿وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم مُّصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ﴾، (و هنگامى را كه عيسى پسر مريم گفت اى فرزندان اسرائيل، من فرستاده ى خدا به سوى شما هستم تورات را كه پيش از من بوده تصديق مى كنم و به فرستاده اى كه پس از من مى آيد و نام او احمد است بشارت مى دهم).الصف: ۶.
گفته های فقهای پیشین رحمهم الله
شیخ طوسی گوید: (زیرا کسی نمی داند که امامی، امام می باشد مگر اینکه پیامبری بر او وصیت کرده باشد، یا اینکه او ادعای امامت کند، باید خداوند بر دست او علمی اعجاز آمیز ظاهر سازد، همانگونه که در مورد صاحب الزمان (ع) می گوییم اگر ظهور کند، پس وصیت اصل معرفت و شناخت او می باشد).الاقتصاد: ص۱۹۴.
و شیخ مفید گفته است: (… اما سمت مذهب به امامت و وصف گروهی از شیعه به امامیه، آن پرچمی است بر کسی که قائل به وجوب امامت و وجود آن در تمام زمانها مى باشد، و وصیت آشکار و عصمت و کمال برای هر امامی را واجب داند…).أوائل المقالات: ص۳۸.
و علامه حلّی گوید: (امام باید در او وصیت باشد، زیرا عصمت از جمله امور باطنی است که جز خداوند از آن آگاهی ندارد، پس باید وصیت باشد تا عصمتش را آشکار سازد، یا ظهور و تجلّی یک معجزه بدست او که بیانگر حقانیّتش باشد).الباب الحادى عشر: ص۴۸.
بلکه اجماع شیعیان در مورد معرفت و شناخت امام از طریق وصیت می باشد، مقداد سیوری در شرح کلام علامه متقدم، گفت:
(این اشاره ای به طریق شناخت و تعیین امام است، و اجماع حاصل شد مبنی بر برگزیدن از جانب خداوند و رسولش، و امام پیشین، عامل انتصاب و تعیین امام پسین می باشد…).شرح الباب الحادي عشر(شرح باب یازدهم): ص۹۴.
همانطور که هر انسانی به راحتی و سادگی این قانون را درک می کند، پس هر انسانی که صاحب کارخانه یا مزرعه یا کشتی یا هر چیز دیگری که در آن کارگرانی مشغول به کار هستند، لازم و ضروری است که برای آنان مدیری انتخاب کند و به او وصیت و سفارش کند و الا هرج و مرج و کار آنان با شکست مواجه خواهد شد، همچنین که این شخص باید از همه داناتر و دارای مدیریتی با سطح بالا باشد، سپس بعد از آن، آنها را به اطاعت از او امر می کند تا در پی این اطاعت و عمل، هدفش نیز محقق شود، و در غیر این صورت ترک هر یک از مواردی که ذکر شد او پاسخگو و مسؤول می باشد.
حجت خدا با وصیت شناخته می شود
وصیت به اولیای خدا از روزی که آدم (ع) آفریده شد آغاز و تا روز قیامت ادامه پیدا خواهد کرد، و همواره اولیای خدا با وصیت که قانون اول شناخت است شناخته می شوند، و هیچ کس به غیر از اولیای خدا نمی تواند آن را ادعاء کند، زیرا برای ولی خدا به ذخیره گذاشته شده است، و حاشاه سبحانه که به فرد مبطلی اجازه دهد مدعی آن شود، و این قانونی که هزاران سال جریان داشت را بشکند.
عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ النَّضْرِيِّ قَالَ: (قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) بِمَا يُعْرَفُ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ؟ قَالَ: بِالسَّكِينَةِ وَالْوَقَارِ وَالْعِلْمِ وَالْوَصِيَّة).
مغيره نضرى گوید: (به حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم، صاحب اين امر با چه چیزی شناخته می شود؟ فرمود: با سنگينى و متانت و علم و وصيت).بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج ۲۵ ص ۱۳۸، الخصال ج ۱ ص ۲۰۰.
عن أبي عبد الله (ع) في خبر طويل قال: ( … يعرف صاحب هذا الأمر بثلاث لا تكون في غيره: هو أولى الناس بالذي هو قبله، وهو وصيّه وعنده سلاح رسول الله ووصيته…).
نقل از ابی عبدالله (ع) فرمود: (صاحب امر را با سه نشانه می توان شناخت که در غیر او نیست او سزاوارترین فرد به شخص قبل از خود می باشد، او وصی می باشد، سلاح رسول الله و وصیتش را داشته باشد).الكافي: ج۱ ص۴۲۸.
وصیت را کسی جز صاحبش نمی تواند ادعاء کند
وصیت مقدس، متنی است که خلیفه ى الهی در آن با نام صریح توسط آن شناخته می شود، و متن تشخيصى، دليلى روشن و حجتی کامل و کافی برای اثبات حقانیّت صاحبش است، خداوند تعالی در مورد تمام آنچه که عیسی (ع) آورده و از جمله بشارت به اسم رسول الله می فرماید:
﴿وَمُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءهُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ﴾، (و بشارت دهنده ای به فرستادهاى كه پس از من مى آيد و نام او احمد است بشارتگرم، پس وقتى براى آنان دلايل روشن آورد گفتند اين سحرى آشكار است).الصف: ۶.
پس اگر وصیت دليلى روشن بوده، در این صورت کسی جز صاحبش نمی تواند ادعای آن را بکند و الا هرگز دليلى روشن نخواهد بود.
و وصیت کسی جز صاحبش آن را ادعا نمی کند؛ زیرا آن کتابی بازدارنده از هر گونه لغزش می باشد همانگونه که محمد (ص) به آن وعده داده است: (برایم صحیفه و دواتی بیاورید تا کتابی برایتان بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نخواهيد شد)، در حالیکه اگر امکان دستیابی به آن برای کسی غیر از صاحبش فراهم می بود و با آن بر مردم احتجاج می کرد قطعاً مایه ى گمراهی مردم می شد، و این امر خلاف وعده ى رسول الله (ص) است و بلا نسبت ايشان كه غير ممكن است خلاف وعده عمل كند.
و وصیت را کسی جز صاحبش ادعا نمی کند؛ زیرا امیر المؤمنین (ع) آن را ذکر کرده و از امور خاص و منحصر به فرد خلفای الهی شمرده و فرمود:
(لا یُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّد (ص) مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ وَلا یُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیْهِ أَبَداً هُمْ أَسَاسُ الدِّینِ وَ عِمَادُ الْیَقِینِ إِلَیْهِمْ یَفِیءُ الْغَالِی وَبِهِمْ یُلْحَقُ التَّالِی وَلَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلایَةِ وَفِیهِمُ الْوَصِیَّةُ وَالْوِرَاثَةُ).
(هيچ كس با مرتبه و مقام خاندان پيامبر از اُمّت اسلامى سنجيده نمى شود و هيچ گاه كسانى كه خود مشمول نعمت هاى اهل بيت هستند، با خود آنان برابر نمى شوند؛ آنان اساس دین و ستون یقین هستند، هر که از حدّ در گذرد به آنان بازگردد، و آن که وامانده، بديشان پيوندد. حقّ ولايت خاص ايشان است و وصيّت و ميراث مخصوص آنان).بحار الأنوار: ج۲۳ ص۱۱۷.
و مانند کلام فرزندش صادق از آل محمد (ص) که فرمود:
(یَا مَنْ خَصَّنَا بِالْکَرَامَةِ وَخَصَّنَا بِالْوَصِیَّةِ وَوَعَدَنَا الشَّفَاعَةَ وَأَعْطَانَا عِلْمَ مَا مَضَى وَمَا بَقِیَ وَجَعَلَ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَیْنَا وَجَعَلَنَا وَرَثَةَ الأَنْبِيَاءِ).
اى كسى كه ما را به كرامت و وصايت ممتاز كرد و به ما وعده ى شفاعت داد و علم گذشته و آينده را به ما عطاء نمود و دل هاى برخى از مردم را به ما متمايل ساخت و ما را وارثان انبیاء قرار داد).بصائر الدرجات: ص۱۴۹.
و اگر دیگران در این ادعا تمکین می یافتند دیگر وصیت از ویژگی های خاص و منحصر به فرد ائمه (ع) نبود.
و وصیت را کسی جز صاحبش ادعا نمی کند؛ زیرا امام باقر (ع) آن را ترازویی برای شناخت صاحب حق قرار داد، آن هنگام که از ایشان در مورد راه شناخت صاحب امر پرسیده شد، فرمود:
(با سنگینی و متانت و علم و وصیت).بصائر الدرجات: ص۵۰۹.
و ادعای آن توسط شخصی گمراه یعنی اینکه همیشه آن راه رساندن به صاحب حق نمی باشد، و امام (ع) از به گمراهی کشاندن مردم و خلاف وعده مبراء است.
و وصیت را کسی جز صاحبش ادعا نمی کند؛ زیرا امام رضا (ع) در برابر علمای یهود و نصاری، حق جدّش رسول الله (ص) را از طریق متنهایی از کتبشان با اسم ایشان را ثابت کرد، پس بهانه جویی کردند و گفتند:
از کجا معلوم که آن محمد یاد شده همان محمد جدّ شماست؟ پس حضرت فرمود: با شک و تردید احتجاج نمودید! آیا خداوند قبل یا بعد از خلقت آدم تا این روز، پیامبری را مبعوث کرده که نامش محمد باشد؟ و یا در کتبی که خداوند بر تمام انبیاء نازل کرده، نامی غیر از محمد می یابید؟ پس در پاسخ خاموش ماندند).بحار الأنوار: ج۴۹ ص۷۵.
پس امام (ع) عدم ادعای کسی غیر از صاحب اسم و اوصاف مذکور در کتبشان را دلیلی بر مصداق بارز و اصلی اوصاف (محمد) قرار داد، آن هم تنها با ادعای وصیت و فرموده ی ایشان که: او صاحب حق است، و به عبارت دیگر وصیت مشخص را کسی جز صاحبش ادعا نمی کند. و این پاسخ، دقیقاً همان پاسخی است که به شک کنندگان امروز داده می شود که می گویند: (از کجا معلوم که احمد الحسن همان احمد مذکور در وصیت است).
و وصیت را کسی جز صاحبش ادعا نمی کند؛ زیرا اگر مؤمنی تاریخ دعوتهای الهی تا زمان آدم را مورد مطالعه قرار دهد، مدعی باطلی را نمی یابد که با ذکر اسمش در وصیت خلیفه ی سابق، مردم را مورد احتجاج قرار داد، آری، کسانی هستند که ادعای نبوت و امامت کردند، امثال مُسَیلمه و سُجاح و غیر آنها، اما هرگز کسی از آنها را نمی یابیم که وصیت خلیفه ی سابق بر خود را آشکار ساخت تا بگوید این نام یاد شده در وصیت، نام من است.
آیا این همه کافی نیست تا اطمینان حاصل کنید که احمد الحسن با آشکار ساختن وصیّت جدّش رسول الله (ص) که در آن نامش یاد شده و به ثبوت رسیده و احتجاجش با آن بر شما در ادعای خود صادق است، و بعد از این همه چگونه انسان به نفوذِ شک و تردید در سینه اش اجازه می دهد تا در پی آن عذر و بهانه ای بتراشد؟! آیا باقر از آل محمد (ع) شما را از راه شناخت صاحب پرچم هدایت با خبر نساخت؟! آن هنگام که فرمود:
(هر چیزی بر شما ایجاد اشکال و شبهه کند، مگر آن عهد از جانب رسول الله (ص) و پرچم و سلاح ایجاد شبهه و اشکال نمی کنند).بحار الأنوار: ج۵۲ ص۲۲۳.
وصيت رسول اكرم صلی الله علیه و آله در شب وفاتشان
عن جماعة عن أبي عبد اللّه الحسين بن عليّ بن سفيان البزوفريّ عن عليّ بن سنان الموصليّ العدل عن عليّ بن الحسين عن أحمد بن محمّد بن الخليل عن جعفر بن أحمد المصريّ عن عمّه الحسن بن عليّ عن أبيه عن أبي عبد اللّه جعفر بن محمّد عن أبيه الباقر عن أبيه ذي الثّفنات سيّد العابدين عن أبيه الحسين الزّكيّ الشّهيد عن أبيه أمير المؤمنين قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله في اللّيلة الّتي كانت فيها وفاته لعليّ عليه السّلام: (يا أبا الحسن أحضر صحيفة ودواة فأملى رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله وصيّته حتّى انتهى إلى هذا الموضع فقال: يا عليّ إنّه سيكون بعدي إثنا عشر إماماً، ومن بعدهم إثنا عشر مهديّا و أنت يا عليّ أوّل الإثني عشر الإمام؛ سمّاك في سمائه عليّاً المرتضى وأمير المؤمنين والصّدّيق الأكبر والفاروق الأعظم والمأمون المهديّ، فلا تصلح هذه الأسماء لأحد غيرك. يا عليّ أنت وصيّي على أهل بيتي حيّهم وميّتهم وعلى نسائي؛ فمن ثبّتّها لقيتني غداً، ومن طلّقتها فأنا منها بريء لم ترني ولم أرها في عرصة يوم القيامة، وأنت خليفتي على أمّتي من بعدي. فإذا حضرتك الوفاة فسلّمها إلى ابني الحسن البرّ الوصول، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابني الحسين الزّكيّ الشّهيد المقتول، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه سيّد العابدين ذي الثّفنات عليّ، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه محمّد باقر العلم، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه جعفر الصّادق، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه موسى بن جعفر الكاظم، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه عليّ الرّضا، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه محمّد التّقيّ، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه عليّ النّاصح، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه الحسن الفاضل، فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه محمّد المستحفظ من آل محمّد عليهم السّلام، فذلك إثنا عشر إماماً، ثمّ يكون من بعده إثنا عشر مهديّاً؛ فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه أوّل المقرّبين له ثلاثة أسامي اسم كاسمي واسم أبي، و هو عبد اللّه وأحمد والاسم الثّالث المهديّ وهو أوّل المؤمنين).
از جماعتی از ابی عبدالله الحسین بن علی بن سفیان بزوفری از علی بن سنان موصلی عدل از علی بن الحسین از احمد بن محمد بن خلیل از جعفر بن احمد مصری از عمویش حسن بن علی از پدرش از ابی عبدالله جعفر بن محمد از پدرش باقر از پدرش زین العابدین از پدرش سيد الشهداء از پدرش امير مؤمنان عليه السّلام از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه آن حضرت در همان شبى كه رحلتش واقع شد به على عليه السّلام فرمود: (اى ابا الحسن كاغذ و دواتى بياور و حضرت رسول اكرم (ص) وصيت خود را املاء فرمود و على مى نوشت تا بدين جا رسيد كه فرمود: يا على! بعد از من دوازده امام مى باشند و بعد از آنها دوازده مهدى. پس تو يا على اوّلين دوازده امام مى باشى. خداى تعالى تو را در آسمان على مرتضى، و امير مؤمنان، صديق اكبر، و فاروق اعظم، و مأمون و مهدى ناميده است، و اين نامها براى غير تو شايسته نيست. اى على تو وصىّ من بر خاندانم زنده و مرده شان هستى، و نيز وصى بر زنانم هستى، هر یک را كه تو به همسرى من باقى گذارى فرداى قيامت مرا ديدار كند و هر یک را تو طلاق دادى من از وى بيزارم و مرا نخواهد ديد و من نيز او را در صحراى محشر نخواهم ديد، و تو پس از من خليفه و جانشين من بر امتم هستى، هر گاه وفاتت رسيد (خلافت) را به فرزندم حسن واگذار كن، كه او برّ وصول است (برّ به معنى نيكوكار، و وصول، به معنى بسيار پيوند كننده بين خويشان). چون او وفاتش رسيد آن (خلافت) را به فرزندم حسين زكىّ شهيد مقتول بسپارد، چون هنگام وفات حسين رسيد آن (خلافت) را به فرزندش سيد العابدين ذى الثّفنات علىّ بسپارد، چون هنگام وفات او رسد آن (خلافت) را به فرزندش محمد باقر العلم بسپارد، و چون وفات او رسد آن (خلافت) را به فرزندش جعفر صادق واگذار كند، و چون وفات او فرا رسد آن (خلافت) را به فرزندش موسى بن جعفر كاظم بسپارد، و چون وفات او فرا رسد آن (خلافت) را به فرزندش على بسپارد، و چون وفات او فرا رسد آن (خلافت) را به فرزندش محمد تقى واگذارد، و چون هنگام وفات او رسد آن (خلافت) را به فرزندش على ناصح بسپارد، و چون وفات او رسد آن (خلافت) را به فرزندش حسن فاضل واگذارد، و چون وفات او برسد آن (خلافت) را به فرزندش محمد كه مستحفظ از آل محمّد (ص) است، تسليم مى كند، و ايشان دوازده امامند. بعد از آن دوازده مهدى مى باشند. پس وقتى كه وفات او رسید آن (خلافت) را به فرزندش كه نخستین مهديین است مى سپارد، و براى او سه نام است؛ یک نامش مانند نام من، و نام ديگرش نام پدر من است و آنها عبد الله و احمد هستند، و نام سوّمين مهدى است و او اوّلين مؤمنان است).
و الحمد لله وحده
منابع وصیت:
اصل وصيت در كتاب غيبة الطوسي چاپ سوم ۱۳۸۳ ، صفحه ۱۵۰ و ۱۵۱ و چاپهای جدید صفحه ۳۰۰. فصل روايات الخاصة في أنّ الائمة عليهم السلام اثنا عشر، النجم الثاقب ج۲ ص۴۱، الشیخ الحر العاملی در إثبات الهداة ج۱ ص۵۴۹ ح ۳۷۶ ، الشیخ الحر العاملی کتاب الايقاظ من الهجعة ص۳۹۳، الشیخ حسن بن سليمان الحلي در کتابه مختصر البصائر ص ۱۵۹، العلامه المجلسي در بحار الانوار ج ۵۳ ص ۱۴۷- بحار انوار ج۱۳ باب سى و پنجم به اختصار و در ج ۳۶ ص ۲۶۰ کاملاً ذکر شده است، الشيخ عبدالله البحراني در کتاب العوالم ج ۳ ص ۲۳۶، غاية المرام ج ۲ ص ۲۴۱، سید هاشم بحرانی در کتاب غاية المرام ج ۱ ص ۳۷۰ ، الانصاف ص ۲۲۲ سید هاشم بحراني، نوادر الأخبار فیض کاشانی ص ۲۹۴، كتاب مكاتيب الرسول شيخ ميانجی ج۲ ص۹۶، مختصر معجم احاديث الامام المهدی شيخ علی کورانی صفحه ۳۰۱.
شیخ میرزا النوری در کتاب النجم الثاقب ج ۲ ص ۷۱ ۱ و اشاره بدین کرد که وصیت دارای سندی معتبر است، و این متنی است که آن را شیخ میرزا النوری ذکر نمود:
(روى الشيخ الطوسي بسندٍ معتبر عن الامام الصادق (ع) خبراً ذكرت فيه بعض وصايا رسول الله (ص) لأمير المؤمنين (ع) في الليلة التي كانت فيها وفاته).
(شیخ طوسی با سندی معتبر از امام صادق (ع) خبر برخی از وصیت های رسول الله (ص) به علی (ع) در شب وفاتشان را ذکر نمود).
سید محمد محمد صادق الصدر نیز صحت سند وصیت را جستجو و آن را در کتاب تاريخ ما بعد الظهور ص۶۴۱ ذکر نمود.
مصدر فارسى دیگر: ترجمه ی حديث از كتاب مهدى موعود ج ۱۳ صفحه ۵۵۱ و ۵۵۲ باب سى و چهارم: ذكر خلفاء حضرت مهدى (ع) و اولاد او و احوالى كه بعد از آن حضرت واقع مى شود.

- شنبه, 12 اسفند 1396
- کتب ترجمه شده سید احمدالحسن ع
کتاب عقائد الاسلام و از تو درباره روح میپرسند
نام کتاب : عقائد الاسلام و از تو درباره روح میپرسند
- توضیحات :
- نام مولف : سید احمدالحسن علیه السلام
- تاریخ انتشار کتاب : 1437 ه.ق
- زبان کتاب : ترجمه - فارسی
- تعداد صفحات کتاب : 396 صفحه
- دانلود کتاب :
- دوشنبه, 27 شهریور 1396
- ادله دعوت برای شیعیان
آیا رسولالله (ص) وصیتشان را روز پنجشنبه نوشتند یا شب دوشنبه؟!
آیا رسولالله (ص) وصیتشان را روز پنجشنبه نوشتند یا شب دوشنبه؟!
برخی از مخالفین با روایت سلیمبن قیس -که نوشتن وصیت پیامبر (ص) را بیان میکند- استدلال میکنند که وصیت روز پنجشنبه نوشته شد و نه شب دوشنبه. این متن روایت است:
عن سليمبن قيسالهلالي قال : سمعت سلمان يقول : سمعت علياً (ع) بعد ما قال ذلك الرجل (عمر) ما قال و غضب رسولالله (ص) و دفع الكتف : "ألا نسأل رسولالله (ص) عن الذي كان أراد أن يكتبه في الكتف مما لو كتبه لم يضل أحد ولم يختلف اثنان فسكت حتى إذا قام من في البيت و بقي علي و فاطمة و الحسن و الحسين (ع) و ذهبنا نقوم و صاحبي أبوذر و المقداد قال لنا علي (ع) : إجلسوا . فأراد أن يسأل رسولالله (ص) و نحن نسمع فابتدأه رسولالله (ص) فقال : .........
ثم قال النبي (ص): إني أردت أن أكتب هذا ثم أخرج به إلى المسجد ثم أدعو العامة فأقرأه عليهم و أشهدهم عليه . فأبى الله و قضى ما أراد.[1]
سلیمبن قیس میگوید:
"از سلمان شنیدم که میگفت: از علی (ع) شنیدم –بعد از اینکه، مرد آن جمله را گفت و رسولالله (ص) خشمگین شد و کتف را انداخت- آیا از رسولالله(ص) در مورد چیزی که میخواست در کتف بنویسد، سوال نکنیم، چیزی که اگر مینوشت هیچ فردی گمراه نمیشد و دو فرد هم اختلاف نمیکردند؟ (حضرت) سکوت نمود تا اینکه افرادی که در خانه بودند، بلند شدند (و رفتند) و علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) ماندند و بلند شدیم تا من و دوستم ابوذر و مقداد برویم، علی (ع) به ما فرمود: بنشینید. حضرت خواست از رسولالله (ص) بپرسد و ما میشنیدیم، رسولالله (ص) آغاز نمود و فرمود:".....
سپس پیامبر (ص) فرمود: من میخواستم این را بنویسم، سپس با آن به مسجد بروم، سپس عامه (مردم) را دعوت کنم و آن را برای مردم بخوانم، آنها را بر آن شاهد بگیرم. ولی خداوند نخواست و آنچه خودش خواست، اراده نمود."
استدلال اصلی مخالفان این است که آغاز روایت بیان میکند که سلمان محمدی روز پنجشنبه آنجا بود و نشست تا اینکه وصیت در همان روز نوشته شد و نه شب دوشنبه!
پاسخ مختصر:
1: مطلبی که از تعدادی از روایات ثابت است اینست که وصیت روز پنجشنبه نوشته نشد. بلکه محمد پیامبر (خدا) (ص) از مشاجره عمر با بقیۀ صحابۀ پیامبر (ص) خشمگین شد و دستور به بیرون راندن همۀ افراد از نزد خودش داد. دلیلی نیست که سلمان و ابوذر و مقداد از افرادی که بیرون رفتند، استثناء شوند؛ تا شاهد وصیت در پنجشنبه باشند. بلکه این روایت تصریح میکند که بقیۀ صحابه بهغیراز این سه نفر هم بودند. این مسئله طبیعی است و تشنجی که در روز پنجشنبه اتفاق افتاد، مشخص است. سخن حضرت را ببیند:
"فسكت حتى إذا قام من في البيت و بقي علي و فاطمة و الحسن و الحسين (ع) و ذهبنا نقوم و صاحبي أبوذر و المقداد قال لنا علي (ع): إجلسوا ..."
"(حضرت) سکوت نمود تا اینکه افرادی که در خانه بودند، بلندشدند (و رفتند) و علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) ماندند و بلند شدیم تا من و دوستم ابوذر و مقداد برویم، علی (ع) به ما فرمود: بنشینید."
یعنی در این شب حالتِ طبیعی بود و دعوا و اختلافی نشد و حاضران بلند شدند و سلمان و دو همراهش نیز قصد رفتن داشتند که علی (ع) از آنها درخواست ماندن کرد. این شرایط کجا و شرایط روز پنجشنبه کجا؟! پس چگونه امکان دارد که با این شرایط روز پنجشنبه وصیت نوشته شود؟! شرایطی که پر از سخنان اختلافی بین جماعت عمر و بین اصحاب پیامبر (ص) بود که جماعت عمر درخواست ننوشتن وصیت را کردند و اصحاب پیامبر (ص) درخواست نوشتن وصیت و آمادهکردن کتف و دواتی را کردند که پیامبر (ص) در خواست نمود؟!
درنتیجه این شب در این روایت غیر از رزیةالخمیس است.
2: این روایت اصلاً بر این دلالت ندارد که نوشتن وصیت روز پنجشنبه رزیةالخمیس بود. بلکه نهایت چیزی که دلالت میکند این است که وصیت بعد از رزیةالخمیس نوشته شد. "بعد" همانطور که پنهان نیست، ظرف زمان است و دلیلی نیست که منظور همان روز است و هر فردی گمان میکند که منظور همان روز است، باید دلیل بیاورد. بلکه ظرف زمان به یک روز و دو روز و بیشتر نیز دلالت میکند.
به سخن سلمان محمدی (ع) دقت کن:
"...سمعت علياً (ع) بعد ما قال ذلك الرجل (عمر) ما قال و غضب رسولالله (ص) و دفع الكتف : ألا نسأل رسولالله (ص)"
سلیمبن قیس میگوید: "از سلمان شنیدم که میگفت: از علی (ع) شنیدم –بعد از اینکه، مرد آن جمله را گفت و رسولالله (ص) خشمگین شد و کتف را انداخت- آیا از رسولالله(ص) در مورد چیزی که میخواست در کتف بنویسد، سوال نکنیم"
سخن سلمان:
"بعد ما قال ذلك الرجل (عمر) ما قال و غضب رسولالله (ص) و دفع الكتف" "بعد از اینکه، مرد آن جمله را گفت و رسولالله (ص) خشمگین شد و کتف را انداخت" این سخن، جملۀ معترضه است و برای بیان امری آمده است که قبلاً انجام و محقق شده است. اصل سخن اینست: "سمعت علياً: إلا نسأل رسولالله (ص) ..... الخ" "از علی شنیدم که آیا از رسولالله (ص) سوال نکنیم..."
دلیلی ندارد که شنیدن سلمان از علی (ع) در این روایت دقیقاً بعد از اعتراض عمر یا در همان روز باشد. بلکه قرائن برخلاف این مطلب است. دلیل اینکه "بعد" چند روز بعد بوده است، اینست که مشخص بودن رزیةالخمیس به روز پنجشنبه ثابت است. درحالی که نوشتن وصیت در شب وفات پیامبر (ص) بودهاست. یعنی: شب دوشنبه. همانطور که این روایت بر آن دلالت دارد و وصیت پیامبر (ص) در شب وفات به آن دلالت دارد. پنجشنبه کجا دوشنبه کجا و روز کجا و شب کجا؟!
همچنین مطلبی که در نکتۀ اول گفتیم که پیامبر (ص) دستور به بیرون رفتن همه داد و این در روز پنجشنبه بود، یعنی صبح پنجشنبه. در حالیکه روایت بالا تصریح میکند که مشکل و بیرون راندنی نبوده است و حاضران خودشان ارادۀ رفتن نمودند. و این مطلب به متفاوت بودن دو زمان و اتفاق دلالت دارد. و مطالب دیگر که بر مطلب ما دلالت دارد. درحالی که مطلب مخالف که بعدیت در همان روز بوده است، بدون دلیل است.
پس درنتیجه با وصیت رسولالله (ص) در شب وفات و شب دوشنبه تعارض ندارد؛ به اینخاطر که
اولاً: معارض باید از حیث صدور و جهت صدور حجت و قطعی باشد.
ثانیاً: این معارض باید در تعارضش محکمالدلاله باشد.
روایات دیگری مانند روایت طلحه که علی (ع) اشاره به وصیت میکند و نام حسن و حسین (ع) را میآورد و بیان میدارد که بعد از حسین نه تن از فرزندانش امام هستند، نقل خود وصیت رسولالله (ص) نیست. بلکه تنها روایتی که متن وصیت رسولالله (ص) در شب وفاتشان را نقل میکند، وصیتی است که به 12امام و12مهدی اشاره دارد و ما اثبات کردیم که متواتر و مقرون به قرائن صحت است و با اصول ثابت قرآنی و روایی همخوانی دارد.
(مضمون پیام فیسبوک شیخ ناظم عقیلی)
پی نوشت:
[1]- كتاب سليمبنقيس: 398 تحقيق الأنصاري.
ادامه مطلب...- دوشنبه, 27 شهریور 1396
- ادله دعوت برای شیعیان
آیا رسولالله (ص) و اهلبیت با مخالفین مناظره میکردند؟
آیا رسولالله (ص) و اهلبیت با مخالفین مناظره میکردند؟
عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيِّ (ع) أَنَّهُ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ (ع) هَلْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) يُنَاظِرُ الْيَهُودَ وَ الْمُشْرِكِينَ إِذَا عَاتَبُوهُ وَ يُحَاجُّهُمْ؟ قَالَ:" بَلَى مِرَاراً كَثِيرَة"[1]
امام حسنعسکری (ع) میفرماید: به پدرم –علیبن محمد (ع)- عرض کردم: آیا رسولالله (ص) زمانی که یهود و مشرکین، ایشان را مورد سرزنش قرار میدادند و با او احتجاج میکردند، با آنان مناظره میکرد؟ فرمود: "بله، بسیار زیاد".
"وَ جَاءَتِ الرِّوَايَةُ أَنَّ بَعْضَ أَحْبَارِ الْيَهُودِ جَاءَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ فَقَالَ أَنْتَ خَلِيفَةُ نَبِيِّ هَذِهِ الْأُمَّةِ فَقَالَ لَهُ نَعَمْ فَقَالَ فَإِنَّا نَجِدُ فِي التَّوْرَاةِ أَنَّ خُلَفَاءَ الْأَنْبِيَاءِ أَعْلَمُ أُمَمِهِمْ فَخَبِّرْنِي عَنِ اللَّهِ تَعَالَى أَيْنَ هُوَ فِي السَّمَاءِ أَمْ فِي الْأَرْضِ فَقَالَ لَهُ أَبُو بَكْرٍ فِي السَّمَاءِ عَلَى الْعَرْشِ فَقَالَ الْيَهُودِيُّ فَأَرَى الْأَرْضَ خَالِيَةً مِنْهُ وَ أَرَاهُ عَلَى هَذَا الْقَوْلِ فِي مَكَانٍ دُونَ مَكَانٍ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ هَذَا كَلَامُ الزَّنَادِقَةِ اغْرُبْ عَنِّي وَ إِلَّا قَتَلْتُكَ فَوَلَّى الْحِبْرُ مُتَعَجِّباً يَسْتَهْزِئُ بِالْإِسْلَامِ فَاسْتَقْبَلَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) فَقَالَ لَهُ يَا يَهُودِيُّ قَدْ عَرَفْتُ مَا سَأَلْتَ عَنْهُ وَ مَا أُجِبْتَ بِهِ وَ إِنَّا نَقُولُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ أَيَّنَ الْأَيْنَ فَلَا أَيْنَ لَهُ وَ جَلَّ عَنْ أَنْ يَحْوِيَهُ مَكَانٌ وَ هُوَ فِي كُلِّ مَكَانٍ بِغَيْرِ مُمَاسَّةٍ وَ لَا مُجَاوَرَةٍ يُحِيطُ عِلْماً بِمَا فِيهَا وَ لَا يَخْلُو شَيْءٌ مِنْهَا مِنْ تَدْبِيرِهِ وَ إِنِّي مُخْبِرُكَ بِمَا جَاءَ فِي كِتَابٍ مِنْ كُتُبِكُمْ يُصَدِّقُ مَا ذَكَرْتُهُ لَكَ فَإِنْ عَرَفْتَهُ أَ تُؤْمِنُ بِهِ قَالَ الْيَهُودِيُّ نَعَمْ قَالَ أَ لَسْتُمْ تَجِدُونَ فِي بَعْضِ كُتُبِكُمْ أَنَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ (ع) كَانَ ذَاتَ يَوْمٍ جَالِساً إِذْ جَاءَهُ مَلَكٌ مِنَ الْمَشْرِقِ فَقَالَ لَهُ مُوسَى مِنْ أَيْنَ أَقْبَلْتَ قَالَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّوَ جَلَّ ثُمَّ جَاءَهُ مَلَكٌ مِنَ الْمَغْرِبِ فَقَالَ لَهُ مِنْ أَيْنَ جِئْتَ قَالَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ جَاءَهُ مَلَكٌ آخَرُ فَقَالَ قَدْ جِئْتُكَ مِنَ السَّمَاءِ السَّابِعَةِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ تَعَالَى وَ جَاءَهُ مَلَكٌ آخَرُ فَقَالَ قَدْ جِئْتُكَ مِنَ الْأَرْضِ السَّابِعَةِ السُّفْلَى مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ اسْمُهُ فَقَالَ مُوسَى (ع) سُبْحَانَ مَنْ لَا يَخْلُو مِنْهُ مَكَانٌ وَ لَا يَكُونُ إِلَى مَكَانٍ أَقْرَبَ مِنْ مَكَانٍ فَقَالَ الْيَهُودِيُّ أَشْهَدُ أَنَّ هَذَا هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّكَ أَحَقُّ بِمَقَامِ نَبِيِّكَ مِمَّنِ اسْتَوْلَى عَلَيْهِ."[2]
"روایتی است که یکی از علمای یهودی نزد ابوبکر آمد و گفت: تو خلیفۀ پیامبر این امت هستی؟ به او گفت: بله. گفت: ما در تورات یافتیم که خلفای پیامبران، داناترین فرد امتشان هستند. درمورد خداوند متعال به من خبر بده که کجاست؟ در آسمان است یا در زمین؟ ابوبکر به او گفت: در آسمان و روی عرش است. یهودی گفت: پس در زمین نیست. بنابراین سخن، در یک مکان است و در مکان دیگر نیست. ابوبکر گفت: این سخن کافران است. از من دور شو و الا تو را میکشم. عالم رفت و اسلام را مسخره میکرد. امیرالمومنین (ع) آمد و رو به او کرد و فرمود: سوال و پاسخ سوال را میدانم. ما میگوییم که خداوند -جل- مکان را آفرید و مکانی ندارد. و بالاتر از این است که مکانی او را دربربگیرد. او در هر مکانی است... الخ"
عَنْ هِشَامِبْنِالْحَكَمِ قَالَ: كَانَ زِنْدِيقٌ بِمِصْرَ يَبْلُغُهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عِلْمٌ فَخَرَجَ إِلَى الْمَدِينَةِ لِيُنَاظِرَهُ فَلَمْ يُصَادِفْهُ بِهَا وَ قِيلَ هُوَ بِمَكَّةَ فَخَرَجَ إِلَى مَكَّةَ وَ نَحْنُ مَعَ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(ع) فَانْتَهَى إِلَيْهِ وَ هُوَ فِي الطَّوَافِ فَدَنَا مِنْهُ وَ سَلَّمَ فَقَالَ لَهُ أَبُوعَبْدِاللَّهِ:" مَا اسْمُكَ؟ قَالَ عَبْدُ الْمَلِكِ قَالَ فَمَا كُنْيَتُكَ؟ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَمَنْ ذَا الْمَلِكُ الَّذِي أَنْتَ عَبْدُهُ أَ مِنْ مُلُوكِ الْأَرْضِ أَمْ مِنْ مُلُوكِ السَّمَاء..."[3]
هشامبن حکم میگوید: زندیقی (ملحد) در مصر بود که علمی از امام صادق (ع) به او رسید. به سوی مدینه رفت تا با ایشان مناظره کند. ولی در آنجا با ایشان روبهرو نشد. گفته شد: ایشان در مکه است. به سمت مکه رفت و ما با امام صادق (ع) بودیم و او به نزد ایشان رسید. حضرت (ع) در حال طواف بودند و او به ایشان نزدیک شد و به ایشان سلام کرد و امام صادق (ع) به او فرمود: "نامت چیست؟ عرض کرد: عبدالملک. فرمود: کنیهات چیست؟ عرض کرد: ابوعبدالله. ایشان فرمود: کدامیک از پادشاهان را میپرستی؟ آیا از پادشاهان زمین است یا از پادشاهان آسمان؟..."
و روایات بسیار دیگری که نشان میدهد، معصومین (ع) با مخالفین مناظره میکردند و درخواست مناظرۀ آنان را میپذیرفتند. حال سوال اینجاست که چرا افرادی که در ظاهر علمای ادیان هستند -یهودیان و مسیحیان و مسلمانان- درخواست مناظرۀ سید احمدالحسن (ع) را نمیپذیرند؟! برای یکبار هم که شده، به درخواست مناظرۀ ایشان پاسخ دهند و با ایشان مناظره کنند؛ تا حق و حقیقت مشخص شود.
پی نوشت ها:
[1]- الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)؛ ج1؛ ص29.
[2]- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد؛ ج1؛ ص201 .
[3]- الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)؛ ج2؛ ص334.
ادامه مطلب...- آخرین اخبار دعوت
- آخرین مطالب
-
آیا آیۀ 4 سورۀ محمد به کشتار تحریک میکند؟
مسیحی: قرآن به کشتار دعوت میکند. این آیه از قرآن را بخوانید:(چون با کافران روبهرو… -
آیا خدای مسیحیان، فقط خدای محبت است؟
مسیحی: در اسلام خشونت و کشتار و خونریزی وجود دارد؛ اما مسیحیت اینچنین نیست. در… -
ترجمه جدید کتاب بیان حقیقت و راستی با اعداد
موسسه وارثین ملکوت ترجمه جدید کتاب بیان حقیقت و راستی با اعداد را منتشر میکند:… -
انتشار کتاب کارزار عبادت هبل یا الله
موسسه وارثین ملکوت کتاب کارزار عبادت هبل یا الله را منتشر میکند: نام کتاب :…
-
اطلاعات مهم؛ سبک بشارت های کتاب مقدس
سبک بشارتهای کتاب مقدسبسیاری از آیات کتاب مقدس جنبه ظاهری… -
شبهات حول اسلام ; حقوق حیوانات در اسلام
شبهات حول اسلام ; حقوق حیوانات در اسلام قابلتوجه آن… -
شبهات حول اسلام ; دین ابوبکر و دین محمد
شبهات حول اسلام ; دین ابوبکر و دین محمد احمدالحسن… -
شبهات حول اسلام ; اسلام به زن ظلم کرده است - زن در مسیحیت
شبهات حول اسلام ; اسلام به زن ظلم کرده است… -
شبهات حول اسلام ; اسلام به زن ظلم کرده است - زن در اسلام
شبهات حول اسلام ; اسلام به زن ظلم کرده است…
تعداد افراد حاضر (آنلاین) در سایت
ما 22 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم