زندگی نامه سید احمدالحسن و سیره دعوت ایشان را به صورت خلاصه بررسی می کنیم.
ایشان، مهدی اول، وصی و فرستاده امام مهدی (ع) است که در وصیت شب وفات رسول الله (ص) ذکر شده است.
نسب ایشان به امام مهدی علیه السلام باز می گردد و در بصره و جنوب عراق متولد و زندگی می کردند و دو سال، قبل از سال 1999 سیداحمد الحسن پدرش، امام مهدی (ع) را در عالم واقع دیدند و از علم ایشان، استفاده میکردند و براساس دستورات ایشان، حرکت میکرد و در پایان سال 1999 و با دستور امام مهدی (ع) دعوت مبارک یمانی را آغاز کردند.
آیا یاریکنندهای هست که مهدی (ع) را یاری دهد؟
برای کسب اطلاعات بیشتر ادامه مطلب را مطالعه نمائید.
زندگی نامه سید احمدالحسن و سیره دعوت ایشان
بسم الله الرحمن الرحیم
و الحمدلله رب العالمین
و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً کثیراً
معرفی، به شکل خلاصه
نام ایشان، احمد فرزند سیداسماعیل، فرزند سیدصالح، فرزند سیدحسین، فرزند سیدسلمان، فرزند امام محمد، فرزند امام حسن، فرزند امام علی، فرزند امام محمد، فرزند امام علی، فرزند امام موسی، فرزند امام جعفر، فرزند امام محمد، فرزند امام علی، فرزند امام حسین، فرزند امام علی بن ابی طالب (درود و سلام، بر ایشان).
به نسب و شجره سید احمدالحسن و گواهی صوتی و تصویری سیدمحسن صالح حسین سلمان، رئیس قبیله آل مهدی «عموی سید احمدالحسن (ع)» در این لینک مراجعه کنید تا اطلاعات بیشتری در مورد نسب ایشان، که به امام مهدی (ع) باز میگردد کسب نمائید.
ایشان، در بصره و در جنوب عراق متولد و زندگی میکرند و تحصیلات آکادمی خود را کامل نمودند و مدرک لیسانس مهندسی عمران را دریافت کردند. سپس به نجف اشرف رفتند و به خاطر تحصیل علوم دینی، در آنجا ساکن شدند. و پس از اینکه از بخشهای تحصیلی و روش تحصیل در حوزه نجف آگاهی پیدا کردند، این مسئله را دریافتند که سطح تدریس «حداقل به نسبت ایشان» پایین است. همچنین این مسئله را دریافتند که در روش متداول در حوزه های علمیه، کمبودهای بزرگی وجود دارد. آنان، زبان عربی و منطق و فلسفه و اصول فقه و علم کلام «عقاید» و فقه «احکام شرعی» را تدریس میکنند، ولی اصلاً قرآن کریم یا سنت شریف «احادیث محمد رسولالله (ص) و امامان (ع)» را تدریس نمیکنند. همچنین آنان، اخلاق الهی را که یک مومن باید به آن زینت داده شود، تحصیل نمیکنند.
اما علت پیوستن ایشان به حوزه علمیه، این بود که ایشان، رویایی از امام مهدی (ع) دیدند و در آن رویا، به ایشان دستور داده شد که به حوزه علمیه نجف بروند و همچنین در رویا، به اتفاقاتی که برای ایشان به وجود آمد، خبر داده شده بود و همه مسائلی که در رویا به ایشان گفته شده بود، در واقع اتفاق افتاد.
دعوت، چه زمانی و کجا آغاز شده است؟
دو سال، قبل از سال 1999 سیداحمد الحسن (ع) پدرش، امام مهدی (ع) را در عالم واقع دیدند و از علم ایشان، استفاده میکردند و براساس دستورات ایشان، حرکت میکردند و در پایان سال 1999 و با دستور امام مهدی (ع) آغاز شد. و در حوزه، باطل به شدت مورد نقد قرار گرفت و از ایشان، درخواست اصلاح علمی و عملی و مالی نمود و پس از مسیر نقد و درخواست اصلاح، تا سال 2002 ادامه داشت تا اینکه امام مهدی (ع)، به سید احمدالحسن (ع) دستور داد که به مردم برساند که ایشان، فرستادهای از سوی امام مهدی (ع) میباشد. دعوت مردم به ایمان به سیداحمدالحسن (ع) در نجف اشرف، در ماه هفتم سال 2002 آغاز شد که موافق با ماه جمادی الاول سال 1423 هجری میباشد.
پدرشان، امام مهدی (ع) به ایشان دستور داد که همه مردم را به این مسئله دعوت کند که ایشان، همان فردی است که در وصیت شب وفات رسول (ص) ذکر شده است و سید احمدالحسن (ع)، شروع به دعوت مردم کرده است.
گامهایی که ایشان، در تلاش اصلاح حوزه علمیه برداشته است
تلاش اصلاحِ در حوزه علمیه، در آغاز دعوت بود و پیش از اینکه علنی شود و بر سه محور، متمرکز بود که عبارت است از:
اصلاح علمی
ایشان در این مسئله، از دو ابزار استفاده کرده است:
اول: نگاشتن کتابی که نامش «راه به سوی خداوند» میباشد. تاثیر زیبایی گذاشت و شیخ محمدیعقوبی، از آن تاثیر گرفت و مُتعجِّب شد و میخواست آن را دوباره منتشر کند؛ همانطور که در آن زمان، برخی از شیوخ و بزرگان اتباعش، برای سید احمد الحسن (ع) نقل کردند.
دوم: سخن و بحث با طلبه و علما، درباره کمبود علمی که وجود داشت. برخی از افرادی که به ایشان ایمان داشتند، به ایشان کمک میکردند و همچنین برخی از افرادی که به سخن و حقی که بیان میکرد، تاثیر پذیرفتند.
اصلاح عملی
درباره امر به معروف و نهی ازمنکر بود. به عنوان مثال، وقتی که صدام طاغوت، اقدام به نجسکردن قرآن نمود و آن را با خون نجسش نگاشت. مسلمانان، اجماع دارند که خون، نجس است و نجسکردن قرآن، حرام است. ایشان در آن زمان درخواست کرد که علما، حداقل با انتشار بیانیهای موضعی بگیرند. ولی آنان با تقیه عذر آوردند. نزد آنان، قرآن از خودشان عزیزتر است. اگر یقین داشتند که هیچ نیرویی بهجز خداوند نیست و یقین داشتند که خداوند از آنان دفاع میکردند، موضعی میگرفتند. ایشان شخصاً موضعی گرفتند. و این کار خبیث را از صدام طاغوت انکار کرد و چندبار و خطبهای در مجالس بیان نمودند که صدام، وقتی قرآن را با خون نجسش نگاشت، مرگش را با دستش نوشت. به جای اینکه به ایشان کمک کنند، آغاز به دورشدن از ایشان کردند و یکی از آنان، ایشان را به طریق مودبانه طرد کرد!! به این خاطر که میترسیدند وقتی صدام او را بگیرند تا اعدامش کنند، آنان را نیز با ایشان اعدام میکنند؛ به این خاطر که سخنش، علیه صدام طاغوت را شنیدند!! در هر حال، در این محدوده «اصلاح عملی» هیچ پاسخی از آنان نبود.
اصلاح مالی
این مسئله، درباره انفاق اموال صدقات به فقراست. این آخرین مرحلهی پیش از آشکارشدن دعوت بود و در آن، بسیاری از طلبههای حوزه علمیه بودند که ایشان را یاری دادند. واقعاً تعداد اندکی از آنان، به خاطر نیازمندان بود و بیشتر آنان، به این خاطر بود که خودشان از تمایز در بخشش مالی، درد میکِشیدند که در حوزه علمیه، انجام شده بود. در این محدوده، نتایج اندکی اتفاق افتاد؛ البته پس از اینکه خود سید احمدالحسن (ع) یا برخی از انصارش از طلبههای حوزه علمیه، دردهای تلخی را از مرجعیات دینیِ در نجف دیدند. از جمله این مرجعیتها، سیستانی و محمدسعیدحکیم و محمد اسحاق فیاض بود. از جمله افرادی که بیشتر در زبان و سخن پاسخ داد، شیخ یعقوبی بود و مجادله نکرد. بلکه وقتی سید احمد الحسن (ع) در آن زمان، یکی از مومنین را به یاد سیاست مالی امیرالمومنین علی (ع) انداخت، اعتراف به اشتباه کرد و گفت: ما به اصلاح مالی نیازمندیم. در هر حال، نتایج فوری در این محورها، اندک بود و این گروه، نمیخواستند که به جلو گام بردارند.
ارتباط ایشان (ع) با مراجع معروف نجف و غیر نجف
سید احمدالحسن (ع) محل نگاه بزرگان و طلاب حوزه بود و ایشان را احترام میکردند و ایشان را بزرگ میداشتند و ایشان، با هیبت و وقار بود. همگی به این مسئله گواهی میدادند و از جدّیت و اقدام و شدت ایشان در ذات خداوند تعجب نمودند و اینکه ایشان، نسبت به آن نقد میکردند و تلاش داشتند که فسادی را که در حوزه پر بود، اصلاح کند. سپس بعد از اینکه به آنان خبر داد که از سوی پدرش امام مهدی (ع) فرستاده شده است، حالت تغییر کرد و میگفتند: ساحر و دروغگو «این مسئله، از ایشان دور است.» سپس برخی از مراجع، به کشتن ایشان فتوا دادند.
تلاشهای نظام صدام، برای دستیافتن به ایشان (ع)
صدام، برخی از افرادی را که با سیداحمدالحسن (ع) ارتباط داشتند، دستگیر کرد؛ هرچند جزو افرادی نبودند که به ایشان ایمان آورده باشند. بلکه پس از آشکارکردن دعوت، تعدادی از طلبههای حوزه را دستگیر کرد؛ هرچند که به ایشان، ارتباط نداشتند. فقط به این خاطر که با آنان تلاش کنند که به ایشان، دست پیدا کنند و ایشان را دستگیر کنند. ستایش مخصوص خدایی است که صدام و سربازانش را خوار کرد و آنان را ناامیدانه باز گرداند.
نظر سید احمدالحسن (ع) درباره جنگی که صدام را سرنگون کرد
وقتی صدام ملعون، قرآن کریم را نجس کرد و آن را با خون نجسش نگاشت و جشن تولد شومش را برگزار کرد، سید احمدالحسن (ع) فرمود: این، آخرین جشن تولد صدام ملعون است و بعد از این سال، جشن تولد شومش را برگزار نمیکند؛ به این خاطر که نسبت به خداوند تعدّی کرد و با خداوند، در ملکوتش مبارزه کرد و خداوند، او را رها نکرد.
«در حدیث قدسی، از خداوند سبحان است: «ستمکار، شمشیر من است که به واسطهاش انتقام میگیرم و از او، انتقام میگیرم.» صدام، طاغوت است و با شمشیر، به جزایش از سوی خداوند رسید.»
ارتباط سید احمدالحسن (ع) با حکومت عراقی و کمپین تبلیغاتیِ رجال دینی و حکومت، برای بدجِلوهدادن و از بینبردن دعوت
انصار امام مهدی (ع) به هیچ شکلی، در انتخابات یا حکومت شرکت نکردند؛ به این خاطر که سید احمدالحسن (ع) به تنصیب و قراردادن مردم، ایمان ندارد. بلکه به تنصیب و قراردادن پیامبران و اوصیا (ع) توسط خداوند سبحان و متعال ایمان دارد؛ هرچند مردم، بدشان بیاید. هرچند وقت یکبار، حکومت به منهدمکردن یکی از مکانهای عبادی مخصوص به انصار میپردازد و تعدادی از آنان را دستگیر میکند. پس از آن، مکتبی را که مخصوص انصار و در نجف است، پُلمپ نمودند و دهها فرد از انصار را پیش از حادثه زرگه دستگیر نمودند و از جمله انصار دستگیرشده، سیدحسن حمامی بود که جزو بزرگان علمای نجف و فرزند مرجع دینی مرحوم سیدمحمدعلی حمامی بود.
وقتی آنان اقدام به منهدمکردن مکانهای عبادت مخصوص انصار در کربلا و نجف نمودند و مکتب در نجف را پلمپ کردند، وسایل اعلام جمعی را از تصویربرداری یا نقلکردن اتفاق بازداشتند. وقتی فتنه زرگه اتفاق افتاد و برخی وسایل اعلام جمعی، حادثههای منهدمکردن و پلمپکردن و دستگیرنمودن انصار را پخش کردند، تلاش کردند که جرمهای خودشان را بپوشانند و حادثه زرگه را به دوش انصار بِیندازند؛ تا بگویند: انصار استحاق کاری را که قبلاً با آنان کردیم، دارند. الحمدلله حقیقت روشن شد و جرائم آنان مشخص شد. ولی با این حال، حکومت به دستگیری برخی از انصار، ادامه میدهد و تا چند سال پیش، مکتب در نجف پلمپ بود و اجازه بازگشایی آن را به انصار نمیدادند. ولی الان مکتب در نجف، به شکل رسمی فعالیت میکند.
درباره مجلس اعلی و بخشهای آن: در ماه ذوالحجه سال 1428 ه ق همایشی در نجف برگزار شد و در این همایش، برخی از نمایندگان مراجع، درخواست مخالفت با این دعوت نمودند. این سخن را برخی از شبکههای ماهوارهای پخش کردند و بعد از چند روز از این درخواست، سلطههای ستمکار در نجف، به انصار حمله کردند و آنان را دستگیر کردند و مکتب را پلمپ کردند.
رجال دین، آغاز به کمپین تبلیغاتی بزرگی، برای بدجلوهدادن تصویر سید احمدالحسن (ع) نمودند و اینکه تصویر دعوت ایشان (ع) را بدجلوه دهند. مثالی از این باطل و دروغ میزنیم که سید احمدالحسن (ع) به شکل شخصی مواجه آن شد. پیش از چند سال و در شبکه ماهوارهای ایرانی کوثر و در برنامه «مهدی موعود» علی کورانی را مهمان نمودند و همه این بخش برنامه، درباره سخن از سید احمدالحسن (ع) و بدجلوهدادن تصویر دعوت بود. از جمله سخنانی که علی کورانی بیان کرد، این بود که «احمدالحسن میگوید: خواهرش را به عقد امام مهدی (ع) در آورده است.» درحالی که ایشان یقین دارد که سید احمدالحسن (ع) این سخن را بیان نکرد و میداند که دروغ میگوید. ولی از دروغگفتن حیا نمیکند؛ با اینکه سنش بزرگ است و عمامهای بر سرش مینهد. در شبکه عراقی «که شبکه تبلیغاتی است که حکومت عراقی، آن را ساپورت میکند و نظر حکومت را نقل میکند و از آن دفاع میکند.» و در برنامه خبری «و پس از چند روز از حادثه زرگه و پس از اینکه روشن شد که سید احمدالحسن (ع) با آن ارتباطی ندارد» به شکل تلفنی با شخصی تماس گرفتند و این شخص، فتوای به کشتن سید احمدالحسن (ع) میدهد و مجری برنامه، یا برنامهای که زیرنظر حکومت است، این سخن را رد نکرد. این مسئله دلالت بر راضی بودنشان میکند. این تصریحکردن، در آن زمان در نیتهایشان روشن بود و آن را بعداً اجرا کردند.
ولی انصار امام مهدی (ع) سلاح را به سمت حکومت بالا نبردند؛ به رغم اینکه نیروهای زیرنظر حکومت عراقی، اقدام به تخریب و منهدمکردن مکانهای عبادتشان در نجف و کربلا نمودند و مکتبِ در نجف پلمپ شد و دستگیر کردند و و دوباره دستگیر کردند. سپس حادثه محرم 1429 اتفاق افتاد که بسیاری از انصار، در آن شهید شدند و همچنین بسیاری دستگیر شدند... ان شالله سخن درباره حادثهها میآید و بخشی را میافزاییم که از این حادثهها سخن میگوید و همچنین مسائلی که پس از آن اتفاق افتاد.
سید احمدالحسن (ع) در پاسخ یکی از پرسشگران میفرماید: «حیدر مشتت، مباهله کرد. از اتفاقی که برایش افتاد، بپرسید. عبدالعزیز حکیم و فرزندش، به ما ستم کرد. از حادثهای که برایشان افتاد، بپرسید. لشگر مرجعیت و لشگر مقتدی، به ما ستم کرد. از حادثهای که برایشان افتاد، بپرسید. و نه پس از مدت طولانی. بلکه خداوند، به همگی آنان فقط چند روز اندک فرصت داد. حیدر مشتت مانند دیوانهای شد. سپس با رفتارهای احمقانه، وارد زندان در ایران شد و بعد از آن، در عراق هلاک شد و پس از اینکه کارش را با منتشرکردن قسم برائت، در روزنامه رسمی خود نمود که حق ندارد. اما عبدالعزیز و فرزندش، دو سال قبل، فقط چند روز گذشت تا اینکه آمریکا، کارگزار خود -عمار بن عبدالعزیز- را خوار کرد و او را وارد زندان نمودند. اگر او ضد آنان بود، این مسئله افتخارشان بود. ولی برای آنان، به روافتاده است و کاملاً با آنان موافق بود. عبدالعزیز پس از این، کاخ سیاه را زیارت کرد و با تمام گرمی، با بوش که دشمن خداست، دست داد. این رفتار، بر این دلالت دارد که عقل او از بین رفته است و در دنیا، خوار شده است. یکسال قبل، یعنی پیش از حادثه محرم، همگی علیه ما جمع شدند. عبدالعزیز حکیم و فرزندش، پس از اینکه چند روز از بازگشایی مکتب میگذشت، اقدام به پلمپکردن آن کردند و تعداد زیادی از انصار را از روی ستم و ظلم، نزدیک ضریح امیرالمومنین (ع) دستگیر کردند. درنتیجه لشگر شیطانی مرجعیت و لشگر مقتدی صدر، جرمشان را کامل کردند و اقدام به کشتن و منهدمکردن مکانهای عبادت ما، در همه مناطق عراق نمودند. نتیجهاش و بعد از چند روز، چه بود؟؟؟ عبدالعزیز به سرطان دچار شد و این عذاب و خواری دنیا، پیش از آخرت است. لشگر مقتدی و سربازان مرجعیت، بین یکدیگر در اتفاق غیر پیشبینیشدهای جنگیدند و مسئله در این حد نبود که فردی، دیگری را به قتل برساند یا بر دیگری پیروز شود. بلکه لشگر مقتدی، تعداد بسیاری از سربازان مرجعیت را به قتل رساند. سپس مسائل برعکس شد تا سربازان مرجعیت، لشگر مقتدی را از بین ببرند. آیا همه اینها، آیات و نشانههایی نیست؟ یا خداوند، چه کاری باید انجام دهد تا مردم، ایمان بیاورند. آیا برای هر کدام از آنان، فرشتهای را بالای سرشان بفرستد که او را بزند و اگر از او بپرسد: چرا مرا زدی؟ به شما بگوید: به این خاطر که به احمدالحسن ایمان ندارید؟ آیا این مسئلهای است که میخواهید؟ لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.»
برخی از نکات جزئی در دعوت مهدویه
درحقیقت، بیان همه جزئیات دشوار است. دعوت مهدویه به طور کلی و سید احمدالحسن (ع) به شکل شخصی و مومنین، با اتفاقات بسیاری مواجه شدند. ولی این، برخی از نکات جزئی است:
آغاز اعلام دعوت، در سال 2002 بود. پس از آن، نظام صدام دنباله سید احمدالحسن (ع) افتاد. ایشان مجبور شدند که چند ماه اندک، از چشمان ایشان پنهان شوند. در این مدت، هیچ یک از مومنین بجز شیخ ناظم (خداوند حفظ کند) با ایشان دیدار نمیکرد. در آن زمان برای اینکه به سید احمدالحسن (ع) برسد، سختی زیادی کِشید.
پس از مدتی از سرنگونی نظام بعث در سال 2003، دعوت مهدویه دوباره در نجف و بصره و عماره و ناصریه و بغداد و کربلا و دیگر استانهای عراق آغاز به کار نمود. سپس شیخ ناظم عقیلی نزد سید احمدالحسن (ع) آمد که حسین جبوری «ابوسجاد» با ایشان بود. و در آن زمان، با ایشان به نجف اشرف رفت.
به فضل خداوند، یکی از انصار آنجا بود که همان شیخ حبیب مختار (خداوند حفظش کند) بود. ایشان، پدر شیخ حازم مختار است. ایشان در حیالنصر نجف، خانهای داشت و اتاق یا منزلی دور از خانهاش داشت. ایشان در آن زمان، آن را برای کار دعوت قرار داد. سید احمدالحسن (ع) این مکان را مکتب و دفتری قرار داد که در آن، با همه مردم دیدار میکرد؛ با انصار و طلبههای حوزه و دیگران. ایشان (ع) در آن زمان، در خانهای چسبیده به مسجد سهله زندگی میکرد و در مکتب یا اتاق حتی تا زمان دیری داشت و با مردم و مومنین دیدار مینمود. همانطور که از حسینیهها دیدار میکرد و نماز جمعه برپا میکرد و با مومنین و پرسشگران در حسینیهها دیدار میکرد.
پس از این، کارها به گونهای بر امام احمدالحسن (ع) سخت شد؛ به خاطر فتواهای مجرمانه و بیمسئولیت، از برخی از افرادی که مدعی دین بودند و همچنین حرکتهای برخی از افرادی که در آن زمان، در عراق نفوذ داشتند. درنتیجه ایشان در سال 2006 مجبور شد که برخی از انصار را مکلف کند -ازجمله شیخ عیدان، ابوحسین- تا مکان امنی پیدا کنند که در آن زندگی نماید. آنان زمین کشاورزی را در اطراف نجف یافتند و آن را در آن زمان خریدند و خانهای در آن ساخت تا خود و خانوادهاش در آن زندگی کنند. ایشان عملاً در پایان سال 2006 برای زندگی به آنجا رفت و از عموم انصار و همچنین مردم دور بود. ایشان (ع) در این زمان، امکان نداشت که به استمرار در مکتب یا دفتر حضور پیدا کند و در آن، با انصار و عموم مردم دیدار نماید. و این امکان را نداشتند که مانند قبل، نماز جمعه را در حسینیهها اقامه کنند. اینچنین بود که در پایان سال 2006 مرحله جدیدی در دعوت آغاز شد. همان دیدار نکردن رودر رو با عموم مومنین و سخنگفتن مستقیم با آنان، مانند قبل. بلکه امام احمدالحسن (ع) به منتقلکردن اخبار و راهنماییها از راه مومنین مورداعتماد کفایت میکرد و همان افرادی که مکان خانه ایشان را میدانستند و با ایشان ارتباط داشتند و در آن زمان، با ایشان دیدار میکردند. از جمله: سید علا میالی و حسین جبوری «ابوسجاد» و برادرش محمد (خداوند حفظ کند) و شیخ حیدر زیادی و شیخ محمد حریشاوی و دیگر مومنین مورداعتماد، در آن زمان. به علاوه اینکه با مکان حوزه مهدویه و مکتبی که در آن زمان در نجف بود، ارتباط داشتند و همیشه آنان را راهنمایی میکرد.
امام احمدالحسن (ع) در این خانه بود تا اینکه در آغاز سال 2007 مجبور شد که آن را ترک کند و نیروهای بزرگ نظامی، فقط بعد از ساعاتی از ترک خانه توسط ایشان و همسر و فرزندانش، به خانه حملهور شدند. طبیعتاً این حمله، اجازه قانونی و منطقی نداشت. بلکه فقط رفتارهای گروههایی بود که در آن زمان، نفوذ داشتند و نه بیشتر. متاسفانه یکی از همسایههای امام احمدالحسن (ع) را دستگیر کردند و به شکل بدی، او را شکنجه دادند. درحالی که همسایه ایشان، حتی نمیدانست که ایشان چه فردی است؟ ایشان (ع) بین آنان بود، ولی نمیدانستند که ایشان کیست؟ اینچنین بود که وضعیت ایشان (ع) ناامن بود و مناسب ارتباط با عموم مومنین و مردم نبود؛ مخصوصاً پس از اتفاقات مشهور سال 2008. این وضعیت ادامه داشت و به ارتباط از راه برخی از افراد مورد اعتماد کفایت شد و از راه سایتهای دعوت در اینترنت و مکان حوزه و مکتبی که هر وقت فرصت بازگشایی داده میشد، بازگشایی میشد. این حالت از پایان سال 2006 و تا پایان سال 2012 بود و پس از اینکه 6 سال تمام شد و همانطور که خداوند سبحان و متعال خواست، خداوند با فضل و منّتش گشایش نمود و با فضل برخی از مومنین و تلاش آنان، امکان منتقلشدن به مکانی که در حد خود امن بود، فراهم شد.
اینچنین بود که مرحله جدیدی از دعوت آغاز شد و ایشان این امکان را پیدا کردند که صفحه ارتباط اجتماعی در سایت فیسبوک (لینک) بازگشایی کنند که دوباره این توانایی را پیدا کنند که در این دفتر اجتماعی، بین مردم حضور پیدا کنند و از خلال این صفحه، با عموم مومنین و مردم سخن بگویند. اینچنین شد که ایشان (ع) بین مردم بازگشت و از آنان میشنید و آنچه مینگاشتند را میخواند و با آنان سخن میگفت و از خلال این صفحه ارتباط اجتماعی، با آنان گفتوگو مینمود. والحمدلله رب العالمین. همچنین در این مرحله، امام احمدالحسن (ع) از خلال اتاق گفتوگوی صوتی دعوت مبارک «پالتاک» حضور و ارتباط داشتند و از خلال شبکه ماهوارهای منجی بشریت و همچنین رادیو منجی بشریت در دیترویت. والحمدلله رب العالمین.
پیروان سید احمدالحسن (ع)
پیروان امام احمدالحسن (ع) در همه جهان و در همه دولتها پخش هستند: عراق، ایران، پاکستان، کویت، قطر، بحرین، امارات عربی، مصر، مغرب، نجد و حجاز «جزیرة العرب»، لبنان، چین، استرالیا، کانادا، انگلیس، سوئد، ولایات متحده آمریکا و دولتهای دیگر.
علاوه بر شیعه که از اتباع ایشان هستند، اهل سنت و مسیحیها و یهودیانی هستند که به این دعوت ایمان آوردند.
بیشتر این افرادی که ایمان آوردند، به خاطر دیدارشان با انصاری بود که در خارج هستند و دعوت را برایشان بیان کردند یا اینکه به سایت اینترنت آگاه شدند و بسیاری از آنان، رویاهایی در خواب دیدند و ایمان آوردند یا نزد آنان، دلیل غیبی است. این به عنوان مثال است که نامه فرد مسیحی از مصر است که به دعوت ایمان آورده است و از خلال اینترنت، به برادران انصار فرستاده است:
نام: عمانوئیل روفائیل
کشور: مصر
متن نامه: «... نزد من نامهای به شماست که پیش از 322 سال، از سوی اسقف سرخیس میخا معمدان نگاشته شده است و حفظ و مهرشده است. ولی نتوانستم رموز آن را باز کنم. ولی نام بزرگ شما، در آن روشن است. امیدوارم که آن را با عنوان مناسب، به من برسانید. با احترام.»
عمانوئیل
منبع تأمین فعالیتهای دعوت
از کمکهای انصار است. تعداد آنان در داخل عراق و خارج عراق اندک نیست. والحمدلله.
داستان دیدار سید احمدالحسن (ع) با امام مهدی، محمد بن الحسن عسکری (ع)
امام احمدالحسن (ع) آن را در یکی از خطبههایش روایت میکند و میفرماید:
در ضریح امام هادی و عسکری (ع) اولین دیدارم با امام مهدی (ع) در این زندگی دنیا بود. و در این دیدار، امام مهدی (ع) را شناختم. این دیدار از زمانهای طولانی بوده است. و پس از آن، دیدارهایم با ایشان (ع) تکرار شد. ایشان بسیاری از مسائل را برایم روشن نمود. ولی مرا به تبلیغ مسئلهای، به گروه مشخص یا فرد مشخص دستور نداد. بلکه راهنماییهایی بود که درباره من بود و مرا تربیت مینمود و مرا به سوی نیکیهای اخلاق الهی حرکت میداد. و در آن زمان، برخی از علم و شناخت را به من تفضُّل میکرد. و مرا از انحرافات بزرگی که در آن زمان، در حوزه علمیه نجف بود، باخبر نمود؛ چه انحرافات علمی یا عملی اجتماعی و اقتصادی و سیاسی یا انحرافات افرادی که جلوه نمایندگان این حوزه علمیه بودند. این مرحله، برای بنده دشوار بود؛ به این خاطر که از بینبردن آخرین سنگر بود که گمان میکردم نماینده حق در جهان است. این مسئله برای من، مانند گندیدن نمک بود. «هر چه بگندد نمکش میزنند. وای به روزی که بگندد نمک!» در عین حال، این مرحله دردناک و غمگینانه و سختی بود. امام (ع) فساد و ستم را برایم روشن نمود. ولی مرا در وسط راه رها کرد. نمیدانستم چه کنم. آیا از جایی که آمدم، بازگردم؟!
پرسشی که همیشه، آن را متوجه خودم میکردم؟! همیشه پرسش این بود که وقتی حق را شناختم، بین اهل دین و در حوزه علمیه نجف غریب بودم. پس چگونه بین اهل دنیا، غریبتر نباشم؟
در هرحال، روزها و ماهها گذشت. و خداوند خواست که با امام (ع) دیدار کنم و ایشان، این بار مرا به حوزه علمیه در نجف اشرف فرستاد تا آنچه به من خبر داده است را برای گروهی از طلبههای حوزه علمیه مطرح کنم.
مهم میدانم که هرچند خلاصه و مختصر، به این دیدار بپردازم؛ به این خاطر که جلوه تغییر تاریخی در زندگی من بود؛ به این خاطر که اولین باری بود که امام مهدی (ع) در آن، مرا به عمل به شکل آشکارا و محکم در حوزه علمیه نجف اشرف متوجه کرد. هزاران سلام و درود، بر فردی که به آن مشرَّف شود.
داستان این دیدار، این است که من در شبی از شبها، خواب بودم و رویایی در خواب دیدم که امام مهدی (ع) نزدیک ضریح سیدمحمد (ع) برادر امام عسکری (ع) ایستاده است و به من دستور حضور، برای دیدار خودش را میدهد. پس از این، بیدار شدم و ساعت، 2 شب بود. 4رکعت، نماز شب خواندم. سپس دوباره خوابیدم و دومین رویا را دیدم که نزدیک این رویا بود که امام مهدی (ع) نیز در آن، مکان دیدار با خود (ع) را مشخص نمود.
بیدار شدم و ساعت 4 شب بود. نماز شب را کامل کردم و نماز صبح را خواندم. سپس پس از دو روز از این رویاها، به سوی سامرا مسافرت کردم و امام عسکری (ع) و امام هادی (ع) را زیارت کردم. سپس به بلد بازگشتم و امام محمد (ع) را زیارت کردم. سپس به بغداد و امام کاظم (ع) و جواد (ع) را زیارت کردم. سپس به کربلا و امام حسین (ع) و شهدا (ع) را زیارت کردم. و شبانه در ضریح امام حسین (ع) با امام مهدی (ع) دیدار کردم. سپس در روز بعد و هنگام صبح، در مقام امام مهدی (ع) با ایشان دیدار کردم که در پایان «شارع السِدره» بود. به تنهایی در مقام نشستیم که خالی بود و فقط خادم بود که در محل نماز خانمها بود و تقریباً از مکانی که در آن بود، دور بود. درهر حال، این روز 30 شعبان سال 1420ه. ق بود. پس از این دیدار، به منزل بازگشتم و ماه رمضان را با فضل خداوند بر من، روزه گرفتم و بار خود را در پایان ماه رمضان، به سوی نجف بستم. و آغاز به مطرحکردن حقی که شناختم، نمودم و بحث بین من و بین برخی از طلبههای حوزه علمیه بالا گرفت و نتیجهاش قطع رابطه بین من و بین برخی از آنان و اختلاف کامل، با برخی از آنان شد. و برخی از آنان با من موافقت کردند، البته بدون اینکه مرا یاری دهند.
روزها و ماهها گذشت. بلکه تقریباً 3سال گذشت. نه یاور و نه یاریکنندهای از طلبههای حوزه علمیه داشتم. بلکه افرادی بودند که سخن مرا پذیرفتند و با سخنم درباره فساد مالی در حوزه موافقت نمودند. از اینجا بود که حرکت اصلاحی، علیه این فساد مالی آغاز شده بود. ولی باعث اصلاح حقیقی نشد. ولی باعث تغییر سیاست مالی برخی از مراجع شد. ولی در حدی نبود که بیان شود. و خوشگذرانی و رفاه، نزد بسیاری از این علما و افراد مرتبط با آنان باقی ماند. و در مقابل آن، جامعه نیازمندی بود که از سختی گرسنگی و بیماری بدنی و روحی درد میکِشیدند و هیچ یک از آنان، برای تغییر این وضعیت دردآور تلاش نمیکردند.
پس از ماههای اندکی، فرآیند اعلام و آشکارکردن ارتباط من با امام مهدی (ع) آغاز شد و اینکه از سوی ایشان (ع) فرستاده هستم. این فرآیند، فقط با اعلام من نبود. بلکه گروهی از طلبههای حوزه علمیه، مسئلهای را که این مطلب را برایشان تاکید کند، در ملکوت آسمانها شنیدند و دیدند. برخی از آنان، مستقیماً با من ارتباط داشتند و برخی از آنان، اصلاً با من ارتباطی نداشتند. گروهی از این طلبهها اصرار کردند که با من بیعت کنند؛ با اینکه سختی این امر را به آنان خبر دادم و اینکه در پایان کار، مرا رها میکنند؛ همانطور که اهل کوفه، مسلم بن عقیل (ع) را رها کردند. ولی آنان بیعت را اینگونه تکمیل کردند که جان و مال و فرزند را فدای من کنند. آنان نسبت به این مسئله تصریح کردند؛ نه اینکه من از آنان، در برابر این مسئله چیزی بخواهم.
این مطلب، در ماه جمادی الاول سال 1423ه.ق بود. پس از این، بسیاری از طلبههای حوزه علمیه بیعت کردند. سپس مقداری ترس برایشان ایجاد شد و نیروهای امنیتی صدام ملعون، شروع به حرکت به سوی من کردند. درنتیجه این گروه متفرّق شدند و بیعت را شکستند و هر کدام یا هر جماعتی، برای خودشان دنبال دلیلی برای شکستن بیعت بودند و تهمتی بیان میکردند که مرا با آن متهم کنند. ولی در پایان، بر دو مسئله اتفاق نظر پیدا کردند:
اول: متهم کردن من، به اینکه جادوگر بزرگی هستم.
دوم: متهم کردن من، به اینکه من بر سرزمین جنها چیره هستم و از آنان برای غلبه بر ایشان استفاده میکنم.
دوباره و بعد از متفرق شدن این گروه، به خانه خودم بازگشتم و فقط تعداد اندکی از طلبههای حوزه علمیه و برخی از مومنین، با من ماندند. در این سال 1424ه.ق و در ماه جمادی الاولی، گروهی از این مومنین نزد من آمدند و با من تجدید بیعت کردند و مرا از خانهام بیرون آوردند و دعوت، دوباره آغاز شد. و در آخرین روز از ماه رمضانِ این سال 1424ه.ق امام مهدی (ع) به من دستور داد که شروع به موردخطاب قرار دادن همه مردم زمین کنم و هر کدام براساس خود و براساس دستوراتی که از امام مهدی (ع) صادر میشود. در روز سوم شوال، امام مهدی (ع) به من دستور داد که انقلاب علیه ستمکاران را اعلام کنم و دنبال گامها باشم و با شتاب، عمل کنم. مردم را به یاری حق و اهلش و عمل برای برپایی حق و بالابردن کلمه «لا اله الا الله» دعوت نمودم. چرا که کلمه «الله» بالاتر است. کلمه «الله» بالاتر است. کلمه «الله» بالاتر است. و کلمه کافران، پایینتر است. Pو إن تنصروا الله ينصركم ويثبت أقدامكمO «اگر خداوند را یاری دهید، شما را یاری میکند و گامهایتان را استوار میدارد.» آیا یاوری برای دین خداوند است؟ آیا یاوری برای قرآن است؟ آیا یاوری برای ولیّ خدا است؟ آیا یاوری برای خداوند سبحان و متعال است؟
وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الأرض كما أستخلف الذين من قبلهم وليمكنن لهم دينهم الذي أرتضى لهم وليبدلنهم من بعد خوفهم أمنا يعبدونني لا يشركون بي شيئا ومن كفر بعد ذلك فأولئك هم الفاسقون (سوره نور: 55.)
«خداوند، به افرادی از شما که ایمان آوردند و کار شایسته انجام دادند، این وعده را دارد که آنان را در زمین خلیفه و جانشین کند؛ همانطور که افراد پیشین آنان را جانشین خود نمود و برای آنان دینی را تمکین داد که برای آنان خشنود بود و بعد از ترسشان، به آنان امنیت داد. مرا بپرستید و هیچ چیزی را شریک من قرار ندهید. هر فردی بعد از این کفر بورزد، آنان همان فاسقان هستند.»
سخن سید احمدالحسن (ع) در خطبه حج، درباره بیعت مردم با ایشان
«بنده در آغاز، بیعت را برای خودم درخواست نکردم. بلکه اتفاقی که در زمان صدام طاغوت افتاد، این بود که گروهی از طلبههای حوزه علمیه در نجف اشرف، با من بیعت کردند که فرستادهای از سوی امام مهدی (ع) هستم؛ البته پس از اینکه رویاها و مکاشفه و معجزههایی برایشان اتفاق افتاد. سپس آنان بودند که اقدام به بیعت با من، از دیگر طلبههای حوزه علمیه نجف کردند. خداوند میداند و آنان نیز، این مسئله را میدانند. این بیعت اول بود. سپس بهجز تعداد اندکی که به عهد خداوند سبحان وفا کردند، همه مردم مرتد شدند. افرادی که مرتد شده بودند، میگفتند: رویاها و مکاشفه، از جن است و معجزات، جادوست. قبلاً میگفتند: راستگوی امانتدار و الان میگویند: جادوگر دروغگو. به خانهام بازگشتم و تا زمانی که شب و روز آرام بود، ساکن شدم و با دوست خودم -سبحانه- مأنوس بودم و به قضا و قدرش خشنود بودم و شکیبا و یقین داشتم که خداوند، پاداش نیکوکاران را از بین نمیبرد. سپس خداوند، بعد از سرنگونی خواست که افراد اندکی که به عهد خداوند وفا کردند، مردم را دوباره دعوت کنند و بدون اینکه آنان را راهنمایی کرده باشم یا آنان را دعوت به این مسئله کرده باشم. حتی اصلاً با آنان دیدار نکرده بودم. آنان آمدند و دوباره با من بیعت کردند و مرا از خانهام بیرون آوردند. این دومین بیعت بود. دعوت، گسترده و منتشر شد و تعداد مومنین، بسیار شد. سپس ارتداد حیدرمشتت و گروهش اتفاق افتاد. فقط تعداد اندکی از افرادی که وفا کردند، بر عهد خداوند ماندند. دوباره به خانهام بازگشتم و با دوستم -سبحانه- مأنوس بودم و نسبت به مصیبت کریمانهاش صبر میکردم. هیچ فردی را دعوت نکردم که با من بیعت کند. ولی خداوند خواست که افرادی که خداوند آنان را با ولایت آل محمد پاک کرده بود، نزد من بیایند. همان افرادی که پیش از آفرینش دنیا، آنان را برای یاری قائم آل محمد انتخاب نمود. آنان دوباره بیعت کردندو این سومین بیعت بود. البته بعد از اینکه دوبار بر سرم کوبیدند. خدا را شکر که در من، شباهتی با ذوالقرنین قرار داد و در من، شباهتی با علی امیرالمومنین (ع) قرار داد. خدا را شکر که مرا اینگونه قرار نداد که دنبال امامت باشم. بلکه امامت را به گونهای قرار داد که دنبالم باشد. خدا را شکر که مرا با درخواست دنیا پست نکرد. بلکه دنیا را اینگونه قرار داد که مرا درخواست کند. به خدا سوگند! نه دنبال فرمانروایی و حکومت و جایگاه و مَنصب نبودم و نه اینکه مردم از من اطاعت کنند و امر ما بپذیرند؛ مگر به دستور خداوند سبحان و دستور امام مهدی (ع)»
اخلاق و رفتار ایشان (ع)
امام احمدالحسن (ع) میفرمایند:
«دوستداشتنیترین فرد در دلم، مادرم بود که پیش از دعوت، حتی یک روز از ایشان جدا نمیشدم و مجبور شدم که از ایشان جدا بشوم تا اینکه از دنیا رفت و من از ایشان دور بودم و از ایشان، خداحافظی نکردم. آیا فردی که طالب دنیاست، به سوی اینچنین راه سختِ وحشتناکی میرود و درد و رنج را مینوشد؟»
امام احمدالحسن (ع) در پاسخی که از ایشان پرسیده شده است: «آیا امکان دارد که ایشان طالب دنیا باشد؟» اینگونه پاسخ میدهد؟
مثلاً چگونه طالب دنیا باشم؟
گمان نمیکنم فردی که طالب مقام باشد، این راهی را برود که من رفتم؟ من پیش از دعوت، عُزلت داشتم و الان بیشتر عزلت دارم و من و خانوادهام، در زمین خداوند آواره هستیم؛ همانطور که طاغوتیان، با پدران امام من (ع) اینگونه رفتار کردند. و در آنان برای من، الگویی نیکوست. حق برای صاحبش، دوستی بجز خداوند سبحان باقی نمیگذارد.
دوستداشتنیترین فرد در دلم، مادرم بود که پیش از دعوت، حتی یک روز از ایشان جدا نمیشدم و مجبور شدم که از ایشان جدا بشوم تا اینکه از دنیا رفت و من از ایشان دور بودم و از ایشان، خداحافظی نکردم. آیا فردی که طالب دنیاست، به سوی اینچنین راه سختِ وحشتناکی میرود و درد و رنج را مینوشد؟
گمان نمیکنم فردی که طالب دنیا باشد، بیتالمال و منظومه محاسبه و مکانهای مصرف برای مومنین در هر کشوری قرار دهد؛ بهگونهای که هر مبلغی که وارد بیتالمالی میشود، نگاشته میشود و هر مبلغی که خارج میشود، نگاشته میشود. و وکیلانی که اجازه گرفتن خمس را دارند، معروف هستند؛ مانند سیدحسن حمامی و شیخ صادق محمدی. ایشان، آن را برای من نمیفرستند و برای خودشان نمیگیرند. بلکه آن را به بیتالمال میدهند و بیت المال، آن را بین نیازمندان و مساکین و ایتام و خانمهای بیوه و طلبه علم و دیگران و حتی افرادی که به این دعوت ایمان ندارند، توزیع میکنند.
هیچ اموالی بیشتر از نیاز زندگی روزانه ندارم و... بله. همه چیزی که دارم، قطعه زمین کشاورزی کوچکی است که در اطراف نجف خریدم تا در آن زندگی کنم و در آن، خانهی بسیار کوچکی ساختم تا با نیازمندان، همدردی کنم و گفتم: تا زمانی که در عراق زندگی میکنم، همانطور که نیازمندان زندگی میکنند، زندگی میکنم. چه بسا روزها بگذرد و این خانه را در روزی از روزها ببینید. بخشی از مالی که به واسطهاش زمین را خریدم، برادر بزرگم (خداوند حفظش کند) به من هدیه داد و بخش دوم را از یکی از همراهانم قرض گرفتم که ایشان نیز از مومنین به دعوت حق است. همان شیخ ابومحمد زیادی (خداوند حفظش کند) و پس از کشاورزی زمین، آن را از محصولات زمین بازگرداندم. وقتی شیخ ابومحمد، مال را در حضور برخی از انصار به من تحویل داد، کلمه فدک روی برگههای پول نگاشته شده بود. و در همان روز، کتاب غیبت به من هدیه داده شد که کلمه فدک، روی آن نگاشته شده بود. گفتم: سبحان الله. نشانههایی که پشت سر هم میآیند. این مسئله را گروهی از انصار مشاهده کردند. (خداوند آنان را حفظ کند) از جمله: شیخ ابومحمد زیادی و شیخ ابوحسن زیادی و شیخ ابوحسین (خداوند آنان را حفظ کند) در هر حال، در سال 2007 من و همسرم و کودکانم از این زمین بیرون رفتیم؛ تنها پیش از ساعاتی از حمله نیروهای نظامی زیرنظر مرجعیت که با تشویق مرجعیت بود. وقتی من را در آن نیافتند، بر آن چیره شدند و نگهبانی در آن قرار دادند و پس از مدتی، آن را رها کردند. چقدر به فدک، شباهت داشت و کار ناپسند آنان، چقدر به حمله به خانه مادرم زهرا (ع) شباهت داشت. از سال 2007 از این زمین، خبری نداشتم تا اینکه چند روز قبل، یکی از مومنین -شیخ ابوحسن و برخی از شیوخ عشایر نجف (خداوند به آنان پاداش خوبی دهد.)- تلاش کرد که آن را بازگرداند. خدا را شکر که برایم، الگویی به مادرم فاطمه زهرا (ع) و پدرم امیرالمومنین علی (ع) قرار داد: «آرى از آنچه آسمان بر آن سايه انداخته، فقط فدك در دست ما بود، كه گروهى از اينكه در دست ما باشد، بر آن بخل ورزيدند و ما هم به سخاوت، از آن دست برداشتيم و خداوند نيكوترين حاكم است. مرا با فدك و غير فدك چه كار كه در فردا جاى شخص در گور است، كه آثار آدمى در تاريكى آن از بين مىرود و اخبارش پنهان مىگردد، گودالى كه اگر به گشادگى آن بيفزايند، و دستهاى گوركن به وسيعكردن آن اقدام نمايد، باز هم سنگ و كلوخ زمين آن را به هم فشارد و خاك روى هم انباشته، رخنههايش را ببندد. اين است نفس من كه آن را به پرهيزكارى رياضت مىدهم تا با امنيت وارد روز خوف اكبر گردد و در اطراف لغزشگاه ثابت بماند.»
چه بسا برخی از آنان، دنیا را با بازداشتن شهوت جنسی خود طلب کنند. درحالی که من پیش از دعوت، فقط با یک همسر ازدواج کردم که مادر فرزندانم است و فردی بجز او را در زندگیام نمیشناسم؛ چه با ازدواج دائم و چه موقت. پس طلب دنیا، در این مسئله کجاست؟
من و پناه بر خدا از من، تا امروز وقتی با انصار هستم و نیازمند پختن غذا هستیم و وقتی نیازمند فردی هستیم که ظرفها را بشوید، من خودم با دستانم میشویم؛ باتوجه به اینکه آنان درخواست میکنند که به من خدمت کنند. ولی من به خدمتکردن آنان، شرف دارم. آیا فردی که طالب دنیاست، اینگونه رفتار میکند؟!
من و پناه بر خدا از من:
نیازهای خانهام را خودم از بازار میخرم. محافظ مسلح یا غیرمسلح ندارم. خدا را شکر که مرا در امان نگاه میدارد و مرا مجبور به آن قرار نداده است. این مسئله را نمیپذیرم که فردی، دستم را ببوسد و آن را دراز نمیکنم تا مردم، آن را ببوسند؛ همانطور که مراجع و برخی از وکیلانشان انجام میدهند.
همه این مسائل، حقیقتهایی است که انصار، قبلاً نسبت به آن آگاه بودند و الان برخی از انصار هستند که نزدیک من هستند و نسبت به آن، آگاه هستند. یعنی مسائل پنهانی نیست. تعدادی از مردم، در گذشته و الان، آن را دیدند و میبینند.
پس دنیایی که طالب آن هستم، کجاست؟!
چگونه آن را طلب کنم و چگونه آن را طلب کنم؟! خداوند، اصلاحت کند.
در روایات است که دست هیچ فردی بجز پیامبر یا وصی نباید بوسیده شود. آیا عاقلانه است که این افرادی که نه پیامبر و نه اوصیا هستند و دستانشان را جلو میآورند تا مردم آن را ببوسند، طالب آخرت هستند؟! و احمدالحسن، با اینکه وصی است و این مسئله را رد میکند که دستش را هیچ کس از مردم ببوسد، طالب دنیاست؟! به خدا سوگند! اگر اینگونه اندیشه و حکم میکنید، نمیگویم که با احمدالحسن انصاف نداشتید. بلکه با عقل خودتان انصاف نداشتید.
به خودتان رحم کنید تا خداوند به شما رحم کند. این افرادی که واجببودن تقلید را بر شما لازم میدانند، تاجران مرغ و زمینها هستند که از شهوات، دنبالهروی میکنند و طالب آخرت نیستند و هیچ ارتباطی با آخرت ندارند. شما این مسئله را میدانید و خودتان، آنان را در عراق میبینید و در خارج میبینید که فرزندانتان را برایتان میفرستند تا خمس و اموال جمع کنند و مدتی از متعه را در غرب به بهانه تبلیغ بگذرانند. ای کاش از آنان بپرسید: چرا افراد دیگری بجز فرزندانتان و بقیه طلبههای حوزه نجف را به کشورهای غربی نمیفرستید؟ چرا دفترهایشان را فرزندانشان اداره میکنند و هرطور که بخواهند، در اموالشان دخالت میکنند؛ بدون اینکه فردی مراقب باشد یا نظام یا حساب یا مراقبتی باشد؟!
به خودتان رحم کنید تا خداوند به شما رحم کند و عقلهایتان را برای تمایزدادن و شناخت حقیقت استفاده کنید. طالبان دنیا را از رفتار و حرکت و کارهایشان بشناسید.» به پایان رسید. میتوانید پرسش و پاسخ را به شکل کامل، در اینجا مطالعه کنید.
یکی از انصار مومن به سید احمدالحسن (ع) که شیخ جهاد اسدی است و جزو افرادی است که با امام (ع) دیدار و معاشرت داشته است، اینگونه مینگارد:
«در کتاب امامة و التبصرة ابن بابویه قمی ص138ح157 از حارث بن مغیره نصری است که میگوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: صاحب الامر چگونه شناخته میشود؟ ایشان (ع) فرمود: «با آرامش و وقار و علم و وصیت.» و صاحب الامر همان پیامبر یا وصیّ است.
الان میخواهم این روایت را بر سید احمدالحسن یمانی (ع) تطبیق بدهم... اما وقار: نزد مخالفین ایشان و پیش از دوستان، بسیار رسیده است که سید احمدالحسن (ع) صاحب آرامش و وقار و امانت در دین است. تا جایی که برخی در بین حوزه و پیش از دعوت، ایشان را به «صادق الامین: راستگوی امانتدار» نامیدند.
افرادی که با ایشان همراه بودند، گواهی میدهند و به این مسئله اقرار میکنند که سید احمدالحسن یمانی (ع) حکیمترین و شکیباترین و شجاعترین و عادلترین فرد بین آنان و مهربانترین فرد، نسبت به مواسات است. بخشندهای که چیزی از او درخواست نمیشود؛ مگر اینکه میبخشد و دینار و درهم، نزد ایشان باقی نمیماند. خشن و عصبانی و ناسزاگو نیست. فردی است که روی زمین میخوابد و بر آن میخورد و مانند نشستن بنده، مقابل سفره غذا مینشیند و آنچه موجود است را میخورد و با نیازمندان میخورد و با دست پاکش، به آنان میخوراند. و به ایتام و خانمهای بیوه احترام میگذارد و از آنان نگهداری میکند. اما به اهل علم و فضیلت احترام میگذارد و حالشان را تا جایی که بتواند، در نظر میگیرد؛ حتی پشت سرشان. آنان نزد ایشان مقدّم هستند. با نزدیکانش صله رحم میکند؛ البته بدون اینکه آنان را بجز به دستور خداوند، بر دیگران مقدّم کند. به فردی ستم نمیکند. عذرخواهی فردی را که از ایشان عذرخواهی کند، میپذیرد. اصلاً آروغ نمیزند یا خمیازه نمیکِشد و درحالتی که تکیه داده است، نمینشیند. زمانی که سخن میگوید، نگاهش را بین افرادی که نشستهاند، به شکل مساوی تقسیم میکند. وقتی درب میزنند، آن را میگشاید و در کار خانوادهاش خدمت میکند. وقتی بنشیند، نگاهش را به صورت فردی نمیدوزد. برای پروردگارش خشمگین میشود و برای خودش خشمگین نمیشود. تا زمانی که به تفسیر قرآن یا پاسخ به پرسشی سخن نمیگوید یا پندی بر زبانش جاری نمیشود، اندیشمندترین فرد است. در خوردن یا در پوشاک یا در نشستن بر همراهانش بالا نمیرود. هیچ یک از همراهانش نزد ایشان، غمگین نمیشود. وقتی یکی از همراهانش اشتباه کند، در خیرخواهیاش تلاش میکند. بدی را با بدی پاسخ نمیدهد. چشمپوشی میکند و در میگذرد. با فردی که دیدار میکند، اول سلام میکند. فردی برای برطرفکردن نیازش نمیآید -چه کوچک یا بزرگ- مگر اینکه در برطرفکردن نیازش بلند میشود. اگر فردی از او نیازی بخواهد، با او شکیبایی میکند تا اینکه خودش منصرف شود. فردی دستش را نمیگیرد؛ مگر اینکه تا زمانی که دستش را بکِشد، او نیز میکِشد. از بوسیدن دستش از سوی دیگران خودداری میکند. وقتی با یکی از همراهانش دیدار میکند، با دستدادن آغاز میکند. فقط با یاد خداوند میایستد و مینشیند. فردی نزد ایشان نمینشیند یا به سویش رو نمیکند؛ مگر اینکه به او میفرماید: آیا نیازی داری؟ بیشتر نوع نشستنی که مینشیند، اینگونه است که دوزانو مینشیند؛ مانند نشستن جدش رسول الله (ص) . آخر مجلس مینشیند. بیشتر نشستنش، رو به قبله است. مانند خوابیدن پیامبران و به پشت میخوابد. بالشتی را که پشتش است، برای فردی که وارد میشود قرار میدهد. در حالت رضایت و خشم، فقط حق میگوید. سکوتش از سخنگفتنش بیشتر است. خدا را به خاطر بزرگی خلفایش (ع) شکر.» سخن شیخ جهاد اسدی به پایان رسید.
و شهادت و گواهیهایی دیگری از سوی افرادی موجود است که با سید احمدالحسن یمانی (ع) دیدار و معاشرت داشتند و در این لینک موجود است.
جهت دانلود پی دی اف سیره دعوت امام احمدالحسن علیه السلام اینجا کلیک نمائید.
اللهم صلی علی محمد و آل محمد الائمه و المهدیین و سلّم تسلیما کثیراسايت مهديون , سايت انصار امام مهدي , سايت رسمي فارسي انصار امام مهدي , سايت سيد احمدالحسن , سايت يماني , نقد يماني , يماني کيست , نقد احمدالحسن , ادله احمدالحسن , راه شناخت يماني , راه شناخت يماني چيست , يمن و آخرالزمان , سيد يماني , سيد احمد الحسن يماني , عکس سيد يماني , يماني ظهور کرد , نشانه هاي سيد يماني , سيد احمدالحسن,يماني , يماني موعود , مهدي اول , احمدالحسن , احمد الحسن , طالع مشرقي , خراساني , پرچم هاي خراسان , طالقان , انصار طالقان , علائم ظهور , امام احمدالحسن , احمد, خسف بيداء , خسف بيدا , شبيه عيسي , مصلوب , ملک عبدالله , سفياني , دجال اکبر , شام , يمن , انا يماني , سوريه , ايران , عراق , بصره , دجال بصره , حيدر مشتت , دجله بصره , قائم , امام زمان , مهدي , مهديون , سيد احمد الحسن يماني , سيد يماني کيست , احمد الحسن کيست , سيد يماني در عراق , يماني موعود , کشته شدن نفس زکيه چيست , خروج يماني , ظهور يماني , سايت سيد احمد الحسن يماني , عکس احمد الحسن يماني , فرقه يماني در ايران , فرقه يماني , فرقه يماني چيست , احمد الحسن يماني کيست ؟ , رائفي پور احمد الحسن , عکس احمد الحسن يماني , مسيح , دين مسيح , عيسي مسيح کيست , صليب مسيح , صليب کشيدن , صليب مسيحيت , عکس هاي صليب , صليب نشانه چيست , قوانين دين مسيحيت , احکام دين مسيحيت , مسيحيت در ايران , آشنايي با دين مسيحيت , کتاب مقدس , انجيل , تورات , حواريون , مريم , مريم مقدس , تنخ , نظريه تکامل انسان , نظريه تکامل داروين چيست , نظريه تکامل داروين pdf , رد نظريه تکامل , نظريه تکامل داروين به زبان ساده , نظريه داروين تکامل انسان , نظريه تکامل و انسان , فيلم تکامل , داوکينز , هاوکينگ , خداناباوران مشهور , دلايل خداناباوران , خداناباوران , آتئيست , منکر وجود خدا در جدول ,دانشمندان خدا باور , آتئيست و آگنوستيک , نقد آتئيست , کانال آتئيست ها در تلگرام , آتئيست تلگرام , آتئيست کيست , نماد آتئيست , ستاره شش پر , ستاره پنج پر , ستاره حضرت سليمان , ستاره داوود در اسلام , طلسم ستاره داوود , قانون معرفت حجت , راه شناخت حجت هاي الهي , راه شناخت امام , قيامت , عذاب , آخرالزمان , نشانه هاي آخر الزمان , نشانه هاي آخرالزمان در تهران , آخرالزمان+پيشگويي , اخر الزمان رائفي پور , آخرالزمان و داعش , نشانه هاي آخرالزمان در قرآن , صاحب الزمان , حجت بن الحسن , آيا امام زمان داراي زن و فرزند هستند , فرزندان امام زمان , 12 مهدي , وصيت پيامبر , وصيت پيامبر دوازده مهدي , متن وصيت پيامبر , وصيت پيامبر به امام علي , وصيت نامه پيامبر , وصيت نامه حضرت محمد , شب وفات پيامبر , حديث وصيت , حديث ثقلين , امام احمد , احمدالحسن , دلايل سيد احمد الحسن براي شيعه ,الحاد , ادله دعوت يماني , روياي صادقه , مکتب نجف اشرف , کتاب توهم الحاد , کتاب توهم بي خدايي , کتاب عقائد الاسلام , کتب سيد احمدالحسن , آيه اکمال الدين , تدريس آيه اکمال الدين , پالتاک , فيس بوک امام احمدالحسن , فيسبوک امام احمد الحسن , خطبه هاي امام احمدالحسن , ادله دعوت براي سني ها , دانلود کتب ترجمه احمدالحسن , کتب سيد احمد الحسن , دعوت سيد احمد الحسن , پيام هاي فيس بوک سيد احمد الحسن , منابع رسمي دعوت يماني , دعوت يماني , يماني کيست , نقد الحاد , محمد نبي در عهدين , هفته نامه زمان ظهور , سايت هفته نامه زمان ظهور , موسسه وارثين ملکوت , وبسايت انگليسي انصار امام مهدي , وبسايت فارسي انصار امام مهدي , تالار گفتگو انصار امام مهدي , علماي غير عامل , فقهاي آخرالزمان , گوساله سامري , اهل تسنن , انصار امام مهدي , 10313 , 313 , دوازده مهديين , احمد الحسني , احمد الحسن اليماني , احمد الحسن يماني سايت , احمد الحسن يماني کيست؟ , سيد احمد الحسن يماني ع , سيد حسن حمامي , شيخ ناظم عقيلي , دکتر علاء سالم , دعوت مبارک يماني , راه شناخت يماني , يماني از يمن , يماني از کجا خروج مي کند , انصار الله , انصار امام مهدي , انصار امام احمد اليماني , انصار امام المهدي , سيد يماني , سيد يماني ظهور کرد , سيد يماني کيست , روايات آخرالزمان , روايات خمس , روايات ظهور , روايات يماني , روايات درباره يماني , روايات خروج يماني , روايات قيام يماني , حديث وصيت , مهديون , مهديون شاهد , مهديون چه کساني هستند , حديث 12 مهدي , 12 مهدي , احمديم احمدي , عکس يماني , تصاوير يماني , عکس سيد يماني , عکس احمد الحسن يماني , صاحب پرچم هدايت , جريان مدعي يماني ,تصاوير دروغين منتسب به سيد احمد الحسن يماني ,پسر انسان در کتاب مقدس , پسر انسان در انجيل , پسر انسان کيست, صليب شکسته , يماني , احمد الحسن , کتاب توهم بي خدايي , کتاب توهم الحاد , کتاب عقائد الاسلام , کتاب گوساله , کتاب همگام با بنده صالح , کتاب همگام با عبد صالح , کتاب وصيت مقدس , کتاب وصيت مقدس نوشتار بازدارنده از گمراهي , کتاب توحيد , کتاب وصي در تورات, انجيل و قرآن , کتاب چشم اندازي هاي از قوم سومر و آکد , سومر و آکد , سومر , کتاب تفسير آيه اي از سوره يونس , تفسير سوره يونس , کتاب سرگرداني , کتاب راه به سوي خدا , کتاب شرايع الاسلام , کتاب شرائع الاسلام , کتاب رجعت , کتاب رجعت سومين روز از روزهاي بزرگ خدا , رساله اي در فقه خمس , کتب سيد احمد الحسن , دانلود کتاب هاي سيد احمد الحسن , کتاب سيد احمد الحسن , علم سيد احمد الحسن , علوم سيد احمد الحسن , کتب روايي , سفر حضرت موسي به مجمع البحرين , کتاب روشنگري هايي از دعوت فرستادگان , کتاب روشنگري از دعوت فرستادگان , نامه هدايت , ادله مسيحيان , کتاب پاسخ هاي روشنگرانه , جواب المنير , نصيحتي براي طلبه هاي حوزه هاي علميه , نصيحتي براي طلاب حوزه هاي علميه , کتاب جهاد درب بهشت , جهاد , جهاد اکبر , کتاب متشابهات , دانلود کتاب متشابهات , بيان حق و سداد از طريق علم اعداد , علم اعداد , کتاب سيزدهمين حواري , کتاب حواري سيزده , حواريون , کتاب حاکميت الله نه حاکميت مردم , حاکميت الله , دموکراسي , کتاب گزيده اي از تفسير سوره فاتحه , سوره فاتحه , تفسير سوره فاتحه , پاسخ هاي فقهي , کتاب طهارت , دانلود کتب يماني , دانلود کتب سيد احمد الحسن , کتب انصار امام مهدي , دلايل عام دعوت , علم سيد احمد الحسن , دانلود کتب انصار سيد احمد الحسن , دانلود کتب انصار امام مهدي , سايت انصار امام مهدي , انصار , علاء سالم ,رسالتي در يگانگي شخصيت مهدي اول, قائم و يماني , گفتگوي داستاني دربارهي دعوت مبارک يماني , رسالتي آشکار , کتاب دليل ادله , شيخ ناظم عقيلي , وصي در کتاب , کتاب برهان مبين , ابن تمام , يماني کيست , ملاقات با امام مهدي , کتاب وصيت و وصي احمد الحسن عليه السلام ,پژوهشي در شخصيت يماني , کتاب يماني موعود حجت الله , شيخ حيدر زيادي , علامات زمان ظهور , يماني امام مهدي , کتاب ضرورت وجود زمينه ساز , بشار الفيصلي , سفياني به آستانهي دربها رسيده پس يماني کجاست؟ , شيخ عادل سعيدي , اخبار طاهرين در مورد مهدي و مهديين (ع) , روايات مهديين , دلايل اثبات ذريهي امام مهدي