- یکشنبه, 28 خرداد 1396
- ادله دعوت برای اهل تسنن
راه شناخت خلفای خدا در قرآن
راه شناخت خلفای خداوند از قرآن :
همانطور که میدانیم، خداوند متعال، شناخت و بیعت و تبعیت از خلفایش در زمین را بر تمام بندگانش واجب فرموده است. و نیز هر کس را که از خلفایش سرپیچی و آنها را تکذیب کند، برای همیشه اهل جهنم خواهد کرد.
حال آیا ممکن است خداوندی که با بندگانش رئوف و رحیم است و حکمتش بر همگان روشن است، این امر را بر بندگانش واجب گرداند، در حالی که راهی برای شناخت خلفایش در زمین، برای آنها قرار نداده باشد؟ بلکه قطعاً خداوند متعال، این راه و قانونی را که برای شناخت خلفایش وضع کرده است، حتی از ابتدا و قبل از آمدن اولین خلیفهاش در زمین، برای بندگانش روشن کرده است.
این قانون، قبل از آمدن اولین خلیفهی خدا بر روی زمین، یعنی حضرت آدم (ع)، برای همگان به روشنی بیان شده است. و این قانون در کتاب مبین خداوند سبحان، یعنی قرآن کریم نیز ذکر شده است. داستان به خلافت گماشتن حضرت آدم (ع)، و راهی که خداوند متعال در همان ابتدا، برای شناخت حقانیت آدم (ع) و نیز باقی خلفایش تا به ابد قرار داده است در قرآن موجود است.
نص یا وصیت:
اولین علامت و قانونی که حجج الهی و خلفای خداوند متعال با آن شناخته میشوند، نص یا وصیت است.
همانگونه که میبینیم، خداوند متعال در ابتدا با نص و وصیتی که به حضرت آدم (ع) میکند، حقانیت او را در خلال این نصب و وصیت متذکر میشود.
وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً
(و زمانی که پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین جانشین قرار میدهم).([1])
نص یا وصیت، به عنوان راه و علامتی همیشگی برای شناخت خلفای خداوند است، اما به این شکل که از بعد از حضرت آدم (ع)، خلفایی که البته تا به ابد از جانب خداوند سبحان انتخاب میشوند، توسط خلفای قبل از آنها معرفی میشوند. یا بهتر است بگوییم که هر خلیفهای، به خلفای بعد از خود نص یا وصیت میکند.
احتجاج و دلیل آوردن به نص و وصیت را، حتی در خود پیامبر بزرگوار اسلام حضرت محمد رسولالله (ص) میبینیم که حتی به این مسئله، در خود قرآن نیز اشاره شده است.
وَ إِذْ قالَ عيسَي ابْنُ مَرْيَمَ يا بَني إِسْرائيلَ إِنِّي رسولالله إِلَيْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبينٌ
(و زمانی که عیسی بن مریم گفت: ای بنی اسرائیل به درستی که من فرستادهی خداوند به سوی شما هستم که این تورات که در مقابل من است تصدیق میکنم و بشارت میدهم به فرستادهای که بعد از من میآید که نامش احمد است. پس زمانی که با بینات و دلایل روشن به سویشان آمد گفتند که این سحری آشکار است).([2])
همانطور که دیدیم، خداوند متعال از دلایل روشن و بیناتی که برای رسولش حضرت محمد (ص) قائل میشود، نص و وصیتی است که عیسی بن مریم (ع) به او کرده است.
پس برای ما روشن میشود که خلفای خداوند که بعد از رسولالله (ص) هستند نیز، با نص و وصیت رسولالله (ص) شناخته میشوند.
علم و حکمت:
دومین راه برای شناخت حجتهای خداوند و خلفایش، علم و حکمت است. البته علم و حکمتی که خداوند سبحان به آنها داده است. نه علمیکه اکتسابی باشد، و شخصی با خواندن و مطالعه کردن در کتب دینی و غیره، به دست آورد. همچنین باید بگوییم که این علم، در امور دینی و اخروی میباشد و علومی مانند علم توحید و کتب آسمانی و ملکوت آسمان و امثال اینها را شامل میشود.
این امر از همان قضیهی اولین خلیفه و حجت خداوند در زمین، یعنی حضرت آدم (ع) روشن میشود.
وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَي الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُوني بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقينَ
(و همهى نامها را به آدم آموخت، سپس آنها را بر فرشتگان عرضه داشت و گفت اگر راست میگویید به من از نامهای ایشان خبر دهید).([3])
در این آیه به خوبی آنچه که گفتیم روشن شده است. اولاً این خداوند است که علم را به آدم (ع) میدهد. در ثانی این علم، در اینجا به عنوان مثال، علم اسماء الله سبحانه و تعالی است.
دربارهی دیگر خلفای خداوند نیز در قرآن، به احتجاج آنها به علم و حکمتی که خداوند به آنها داده است اشاره شده است.
يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَني مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِکَ فَاتَّبِعْني أَهْدِکَ صِراطاً سَوِيًّا
(ای پدر من، بیتردید برای من دانشی (از جانب حق) آمده که تو را نیامده، پس از من پیروی کن تا تو را به راهی راست هدایت کنم).([4])
در این آیهی کریمه دیدیم که حضرت ابراهیم (ع)، به علمیکه برایش آمده است احتجاج میکند و دلیل میآورد. آنچه باز هم از این آیه روشن میشود، این است که حضرت ابراهیم (ع) میگوید که این علم برایش آمده است. یعنی خداوند به او علمیداده است که به دیگران نداده است.
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوي آتَيْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ
(و هنگامیکه (موسی) نیرومند و کامل شد به او حکمت و علم عطا کردیم و این چنین ما نیکوکاران را پاداش میدهیم).([5])
دربارهی حضرت موسی (ع) نیز میبینیم که خداوند متعال، زمانی که میخواهد او را مبعوث کند، به او علم و حکمتی از جانب خودش عطا میکند و میفرماید که ما به او علم و حکمت عطا کردیم.
وَ لَمَّا جاءَ عيسي بِالْبَيِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَةِ وَ لِأُبَيِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذي تَخْتَلِفُونَ فيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطيعُونِ
(و زمانی که عیسی با بینات و دلایل روشن آمد، گفت: به درستی که با حکمت به سوی شما آمدهام تا بعضی از آنچه که در آن اختلاف دارید را برایتان روشن کنم. پس تقوای خداوند را پیشه کنید و از من اطاعت كنيد).([6])
همچنین خداوند متعال وقتی در قرآن میفرماید که عیسی (ع) با بینات و دلایل روشن آمد، حکمت و علمی را که عیسی (ع) با آن آمد، از دلایل روشن و بینات معرفی میکند.
بنابراین، دلیل دوم بر حقانیت خلفای خداوند که بعد از رسولالله (ص) هستند نیز، علم و حکمت است.
حاکمیت خداوند:
سومین راهی که خداوند متعال، برای شناخت خلفایش در زمین قرار داده است، حاکمیت خداوند است. یعنی خلیفهی خداوند کسی است که اقرار و دعوت به حاکمیت الله میکند، و حاکمیتهای دیگر مانند شورا و انتخابات و حاکمیت مردم را رد میکند. یعنی حق خودش و دیگر خلفای خداوند را به مردم گوشزد میکند. و روشن میکند که این خداوند است که حاکم را انتخاب و تنصیب میکند. و حاکمانی که خداوند، آنها را برای حکومت بر مردم قرار داده است برای آنها مشخص میکند.
در همان ابتدا و در زمان قرار دادن اولین خلیفه در زمین ( یعنی حضرت آدم (ع))، خداوند متعال این راه شناخت و نیز این امر را اثبات میگرداند، و تمام بندگانش را امر به سجده به خلیفهاش در زمین میکند. سجده یعنی خضوع و اطاعت از خلیفة الله. یعنی خلیفهی خداوند، حاکم و امیر بر تمام بندگان خداوند متعال است.
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبي وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرينَ
(و (به یاد آر) هنگامیکه به فرشتگان گفتیم: به آدم سجده کنید و خضوع نمایید. همه سجده کردند جز ابلیس که سرباز زد و تکبّر ورزید و او از کافران بود).([7])
در اثبات این که علم و حکمت از راههای شناخت حجج الهی است، درباره حضرت ابراهیم (ع)، به آیهای اشاره کردیم که ایشان (ع) برای اثبات خلافتش، با علمی که از جانب خداوند متعال برایش آمده است احتجاج میکند. در همان آیه، احتجاج حضرت ابراهیم (ع) به حاکمیت خدا نیز ذکر شده است. و آن دعوت ابراهیم (ع) به تبعیت از او، به عوان خلیفهی خدا و حاکمیکه خداوند اطاعتش را بر مردم واجب فرموده است، میباشد.
يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَني مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِکَ فَاتَّبِعْني أَهْدِکَ صِراطاً سَوِيًّا
(ای پدر من، بیتردید برای من دانشی (از جانب حق) آمده که تو را نیامده، پس از من پیروی کن تا تو را به راهی راست هدایت کنم).([8])
همچنین در آیهای که خداوند متعال به دلایل روشن و بینات حضرت عیسی (ع) اشاره میکند، حاکمیت خداوند نیز دلیلی بر حقانیت عیسی (ع) میباشد. و آن، ذکر حاکمیت خداوند و این که حضرت عیسی (ع) حاکمی است که خداوند انتخاب کرده است و اطاعتش بر مردم واجب است، میباشد.
وَ لَمَّا جاءَ عيسي بِالْبَيِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَةِ وَ لِأُبَيِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذي تَخْتَلِفُونَ فيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطيعُونِ
(و زمانی که عیسی با بینات و دلایل روشن آمد، گفت: به درستی که با حکمت به سوی شما آمدهام تا بعضی از آنچه که در آن اختلاف دارید را برایتان روشن کنم. پس تقوای خداوند را پیشه کنید و از من اطاعت کنید).([9])
پس با توجه به آیات قرآن، متوجه شدیم که راه شناخت خلفای خداوند: نص یا وصیت، علم و حکمت، و پرچم البیعة لله یا حاکمیت خداوند و دعوت به آن میباشد.
[1]- البقرة:30.
[2]- الصف:6.
[3]- البقرة: 31.
[4]- مريم:43.
[5]- القصص:14.
[6]- الزخرف:63.
[7]- البقرة:34.
[8]- مريم:43.
[9]- الزخرف:63.
ادامه مطلب...- یکشنبه, 28 خرداد 1396
- ادله دعوت برای شیعیان
روایاتی که دلالت بر نوشته شدن وصیت رسول الله دارند
روایاتی که دلالت بر نوشته شدن وصیت رسول الله دارند:
به لطف خدا، پیشتر، مطالبی در مورد وجوب وصیت، نوشتن، ترک و انواع وصیت را با جزئیات کامل تقدیم نمودیم، و اکنون برای اینکه حقطلب اطمینان کافی و کامل حاصل کند، اقوالی از معصومین علیهم السلام را که فصل خطابند، نقل میکنیم؛ مبنی بر اینکه آن وصیتی که رسولالله (ص) در شب وفاتشان میخواستند بنویسند، نوشته شد.
فرقه نجات یافته:
قال رسولالله (ص): (تفرقت اليهود على إحدى وسبعين فرقة، سبعون منها في النار و واحدة في الجنة وهي التي تبعت وصيته موسى. وتفرقت النصارى على اثنتين وسبعين فرقة، واحدة وسبعون في النار و واحدة في الجنة وهي التي تبعت وصيته. وأمتي تفترق على ثلاث وسبعين فرقة، اثنتان وسبعون فرقة في النار وواحدة في الجنة وهي التي تبعت وصيتي. قال: ثم ضرب بيده على منكب علي عليه السلام، ثم قال: ثلاث عشرة فرقة من الثلاث وسبعين كلها تنتحل مودتي وحبي، واحدة منها في الجنة وثنتا عشرة في النار).([1])
رسول خدا (ص) فرمود:
(یهودیان بر هفتاد و یک فرقه تقسیم شدند؛ هفتاد فرقه در جهنم و یکی در بهشت میباشد، و آن همان فرقهای است که وصیت موسی را تبعیت کرد. و نصاری بر هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند، هفتاد و یک فرقه در جهنم و یکی از آنها در بهشت و آن همان فرقهای است که وصیت عیسی را تبعیت کرد. و امتم بر هفتاد و سه فرقه تقسیم میشوند هفتاد و دو فرقه در جهنم و یکی از آنها در بهشت و آن همان فرقهای است که از وصیت من تبعیت میکند. سپس بر شانه علی (ع) زد و فرمود: سیزده فرقه از هفتاد و سه فرقه همه محبت و مودت مرا دارند، یکی از آنها در بهشت و دوازده فرقه در آتش).
طبق این روایت مبارک، امت اسلام به هفتاد و سه فرقه تقسیم میشود، و از میان این فرقهها، سیزده فرقه مودت و محبت اهلبیت علیهم السلام را دارند، بدان معنا که شیعه میباشند. و در ادامه رسولالله (ص) فرمود: یکی از آن سیزده فرقه در بهشت و دوازده فرقه دیگر _که شیعه هستند_ در آتش جهنم میباشند.
هر فرقهای امامی را منکر شد، و تنها فرقه سیزدهم باقی میماند که اهل بهشت است و آن همان فرقهای است که در روایت زیر امام علی (ع) آن را بهاین گونه وصف میکند:
قال أبان: قال سليم: سمعت علي بن أبي طالب (ع) يقول: (إن الامة ستفترق على ثلاث وسبعين فرقة اثنتان وسبعون فرقة في النار وفرقة في الجنة. وثلاث عشرة فرقة من الثلاث والسبعين تنتحل محبتنا أهل البيت واحدة منها في الجنة واثنتا عشرة في النار. وأما الفرقة الناجية المهدية المؤملة المؤمنة المسلمة الموافقة المرشدة فهي المؤتمنة بي، المسلمة لأمري المطيعة لي المتبرئة من عدوي المحبة لي والمبغضة لعدوي التي قد عرفت حقي وإمامتي وفرض طاعتي من كتاب الله وسنة نبيه فلم ترتد ولم تشك لما قد نور الله في قلبها من معرفة حقنا وعرفها من فضلها وألهمها وأخذها بنواصيها فأدخلها في شيعتنا حتى اطمأنت قلوبها واستيقنت يقينا لا يخالطه شك).([2])
ابان گفت: سلیم گفت: از علی بن ابی طالب (ع) شنیدم میفرماید: (امت بر هفتاد و سه فرقه تقسیم خواهد شد، هفتاد و دو فرقه در آتش و یک فرقه در بهشت میباشد. سیزده فرقه از بین هفتاد و سه فرقه محبت و موالات ما اهلبیت را دارند، یکی در بهشت و دوازده تای دیگر در جهنم. و اما فرقهی نجات یافته مهدیه، نا مأیوس، مؤمن، تسلیم شده، موافق، مرشد، که آن سپرده به من است، تسلیم شدهی امر من است، مطیع من، مبرا از دشمنان، محبان من، مبغض دشمنانم، که حق من و امامتم و فرض اطاعتم از کتاب خدا و سنت رسولش را شناخته و مرتد نشده و لحظهای شک نکردهاند به آن نور خدا در قلبهایشان که از معرفت حق ما حاصل شد و آنها را به فضیلت ما شناساند و به آنها الهام کرد و آنها را به بلندی برد و آنها را در شیعهی ما داخل ساخت تا زمانی که قلبهایشان مطمئن شد و یقین حاصل کردند که با آن شکی وارد نشود).
آری، همان فرقهی منتظر که به وصی امام مهدی (ع) قبل قیامش چنگ جستند. همان امام دهم از فرزند دوم [از امام حسین (ع)]. و اما آنهائی که به ایشان کافر شدند بدبخت و شقی خواهند شد.
عن الاصبغ بن نباتة قال: (سألت علياً أميرالمؤمنين (ع): عن المنتظر من آل محمد (ص) فقال: هو العاشر من ولد الثاني يملا الارض عدلا بعد أن ملئت جوراً، يكون له غيبة طويلة تطول على المنتظرين، قلت: فندركه؟ قال: يدركه من يشأ الله ويرد له الله، من يشأ الله من عباده رجعة محتومة لا يكفر بها الا شقي).كتاب المجدي في انساب الطالبيين ص۱۳۴.
از اصبغ بن نباته گوید: (از امام علی امیرمؤمنان (ع) در مورد منتظر از آل محمد (ص) سؤال کردم: فرمود: او دهم از فرزند دوم است که دنیا را پر از عدل میکند بعد از آن که پر از ظلم شد. برای او غیبتی طولانی برای منتظران خواهد بود. عرض کردم: آیا ایشان را درک میکنیم؟ فرمود: ایشان را هر کس که خدا بخواهد درک خواهد کرد، هر کس از بندگانش را که خدا بخواهد بازگشتی محتوم است که به آن کفر نمیورزد مگر بدبخت و شقی).
بنا بر این اضافه بر این صفاتی که امام علی (ع) ذکر کرد، این فرقه همان فرقهای است که به وصیت چنگ زد، و برای این است که رسولالله (ص) فرمود: “وصیتی را برای شما مینویسم که بعد از آن هرگز گمراه نخواهید شد”. و فرقه نجات یافته همان فرقهای است که بهاین وصیت چنگ زد و به وصی امام مهدی (ع) که در وصیت ذکر شده است و اول مؤمنان میباشد ایمان آورده و ایشان را تصدیق نمودند و پیرو او شدند.
ورد عن رسولالله (ص): (… حتى ترتفع رايات سود من المشرق فيسألون الحق فلا يعطونه، ثم يسألونه فلا يعطونه، ثم يسألونه فلا يعطونه، فيقاتلون فينصرون. فمن أدركه منكم، أو من أعقابكم فليأت إمام أهل بيتي، و لو حبواً على الثلج، فإنها رايات هدى، يدفعونها الى رجل من أهل بيتي يواطئ اسمه اسمي، و اسم أبيه اسم أبي، فيملك الأرض فيملؤها قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلما).([3])
رسولالله (ص) فرمود: (… تا آن كه پرچمهايى سياه در مشرق سر بلند كنند. حق را طلبند و بديشان ندهند، در برههاى ديگر حق را طلب كنند و بديشان ندهند، و باز نيز چنين شود، پس آن گاه نبرد كنند و پيروز شوند. سپس فرمود: هر كه از شما يا فرزندانتان چنين روزى را درك كرد نزد امامى كه از خاندانم مىباشد حاضر شود – اگر چه جامه به خود پيچد و بر برف گام نهد – زيرا اين پرچمها، پرچمهاى هدايتند كه آنها را به مردى از خاندانم تقديم كنند، نام او همانند اسم من است، و اسم پدرش همانند اسم پدر من است، پس زمین را حاکم میشود و آن را پر از عدل و داد میکند بعد از آنکه از ظلم و ستم پر شود).
بنابراین: هر كه از شما يا فرزندانتان چنين روزى را درک كرد نزد امامى كه از خاندانم مىباشد حاضر شود – اگر چه جامه به خود پيچد و بر برف گام نهد – زيرا اين پرچمها، پرچمهاى هدايتند كه آنها را به مردى از خاندانم تقديم كنند.
۱- نزد امامى كه از خاندانم مى باشد حاضر شود.
۲- زيرا اين پرچمها، پرچمهاى هدايتند كه آنها را به مردى از خاندانم تقديم كنند.
پس خوشا به حال آن فرقهای که به وصیت مقدس رسولالله (ص) چنگ جُست و به وصی امام مهدی (ع) اول مؤمنان که نامش احمد است اقتداء کرد و ایشان را اسوه و الگوی خود قرار داد.
طبق اقوال آل محمد علیهم السلام وصیت نوشته شد.
عن الرضا (ع) في حديث: (… إلى أن قال: وان رسولالله (ص) لما كان وقت وفاته دعا علياً (ع) وأوصاه ودفع إليه الصحيفة التي كانت فيها الأسماء التي خصّ الله بها الأنبياء والأوصياء…).([4])
امام رضا (ع) فرمود: (… تا جایی که فرمود: و همانا رسولالله (ص) زمانی که وفاتش فرا رسید علی (ع) را فراخواند و به او وصیت کرد و صحیفه را به او تحویل داد که در آن نامهای کسانی که خداوند آن را تخصیص نمود از انبیاء و اوصیاء ذکر شده است).
عن سلیم بن قیس قال الإمام علي (ع): (سمعت علياً (ع) بعد ما قال ذلك الرجل ما قال و غضب رسولالله (ص) و دفع الكتف ألا نسأل رسولالله عن الذي كان أراد أن يكتب في الكتف مما لو كتبه لم يضل أحد و لم يختلف اثنان فسكت حتى إذا قام من في البيت وبقي علي وفاطمة و الحسن والحسين علیهم السلام وذهبنا نقوم أنا و صاحبي أبو ذر والمقداد، قال لنا علي (ع) اجلسوا. فأراد أن يسأل رسولالله (ص) و نحن نسمع، فابتدأه رسولالله (ص) فقال «يا أخي، أما سمعت ما قال عدو الله أتاني جبرئيل قبل فأخبرني أنه سامري هذه الأمة وأن صاحبه عجلها، وأن الله قد قضى الفرقة و الاختلاف على أمتي من بعدي، فأمرني أن أكتب ذلك الكتاب الذي أردت أن أكتبه في الكتف لك، و أشهد هؤلاء الثلاثة عليه، ادع لي بصحيفة. فأتى بها. فأملى عليه أسماء الأئمة الهداة من بعده رجلاً رجلاً وعلي (ع) يخطه بيده...).([5])
سلیم بن قیس گوید، امام علی (ع) فرمود: (... سلمان گوید: بعد از آنکه آن مرد (عمر) آن سخن را گفت و پیامبر غضبناک شدند و کتف را رها کردند از حضرت علی (ع) شنیدم که فرمود: آیا از پیامبر نپرسیم چه مطلبی میخواستند در کتف بنویسند که اگر آن را مینوشتند احدی گمراه نمیشد و دو نفر با هم اختلاف نمیکردند؟ من سکوت کردم تا کسانی که در خانه بودند برخاستند و فقط امیر المؤمنین (ع) و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام باقی ماندند. من و دو رفیقم ابوذر و مقداد هم خواستیم برخیزیم که علی (ع) به ما فرمود بنشینید. حضرت میخواستند از پیامبر بپرسند و ما هم بشنویم. ولی خود پیامبر ابتدائاً فرمود: برادرم، نشنیدی دشمن خدا چه گفت؟ جبرئیل کمیقبل از این نزد من آمد و به من خبر داد که او سامری این امت است و رفیقش (ابوبکر) گوسالهی آن است. خداوند تفرقه و اختلاف را بعد از من بر امتم نوشته است (زمینه امتحان امت) لذا جبرئیل به من دستور داد بنویسم آن نوشتهای را که میخواستم در کتف بنویسم و این سه نفر (سلمان و ابوذر و مقداد) را بر آن شاهد بگیرم؛ برایم ورقهای بیاورید، برای حضرت ورقهای آوردند پیامبر نام امامان بعد از خود را یکی پس از دیگری املاء میفرمود و علی (ع) به دست خویش مینوشت...).
و در جایی دیگر در کتاب سلیم بن قیس با همان مضمون آمده است:
عن سليم بن قيس الهلالي قال الإمام علي (ع) لطلحة: ألست قد شهدت رسولالله (ص) حين دعا بالكتف ليكتب فيها ما لا تضل الأمة ولا تختلف، فقال صاحبك ما قال: [إن نبيالله يهجر]. فغضب رسولالله (ص)...).([6])
و در جایی دیگر طلحه بهاین واقعه اعتراف میکند و نوشتن این وصیت مقدس نوشتهی بازدارنده از گمراهی به گواهی مولای متقیان (ع) نیز ثابت میگردد:
امیرالمؤمنین (ع) به طلحه فرمود: (ای طلحه، مگر تو خود شاهد نبودی که وقتی رسول خدا (ص) از ما کتفی [ورقه] خواست، تا بر آن چیزی بنویسد که پس از او امت او به گمراهی نیفتد و دچار اختلاف نشود، و آن دوست تو چنان سخنی را گفت که: البته رسول خدا هذیان میگوید، و پیامبر خدا (ص) خشمگین شد و از نوشتن صرف نظر نمود؟ طلحه گفت: بله من شاهد آن بودهام. امیر المؤمنین (ع) فرمود: پس از اینکه شما بیرون رفتید، رسول خدا (ص) مرا از آنچه که قصد داشت که در آن [ورقه] بنویسید و مردم را بر آن گواه گیرد، با خبر ساخت، و همچنین از اینکه جبرئیل به آن حضرت خبر داده بود، که خدای تعالی میداند که امت در آیندهای نزدیک دچار اختلاف و تفرقه خواهد شد. پس از آن، رسول خدا (ص) صحیفهای خواست، و آنچه را که قصد داشت در آن بنویسد، به من املاء فرمود و سه نفر را بر آن گواه گرفت: سلمان فارسی و ابوذر و مقداد را).
پس این روایت نقل شده از سلیم بن قیس، متن وصیتی که رسولالله (ص) آن را املاء کرد و علی (ع) آن را نگاشت را ذکر نمیکند، بلکه به شهادت گرفتن سلمان و ابوذر و مقداد توسط رسولالله (ص) به نوشتن وصیت را ثابت میکند. به فرمودهاش: (إني أشهدكم أن أخي ووزيري ووارثي وخليفتي على أمتي علي بن أبي طالب ثم الحسن ثم الحسين ثم من بعده تسعة من ولد الحسين...)، (شما را گواه میدارم که علی بن ابی طالب (ع) برادر و وزیر و وارث، و خلیفهام بر امتم است، سپس حسن و سپس حسین، و سپس نه تن از فرزندان حسین…). سپس رسولالله (ص) بعد از به شهادت گرفتن این سه نفر، تعداد ائمه تا نه تن از فرزندان امام حسین (ع) را بر شمرد و قضیه مهمله باقی ماند، یعنی اینکه روشن نساختند که بعد از آنها چه کسانی خواهند بود، بلکه رسولالله (ص) حتی اسامی و صفات نه تن از فرزندان حسین (ع) را ذکر ننمودند و فقط به مختصری در مورد وصیت بسنده کردند، اما بدون شک این بدان معنا نیست که در وصیت مقدس اسامیآنها و مهدیین ذکر نشده است، بلکه همان گونه که در وصیت آمده است، اسامی و صفات آنها کاملاً ذکر شده است.
بنابراین، این روایت متن وصیتی که رسولالله (ص) املاء فرمود و امام علی (ع) نگارنده آن بود را ذکر نمیکند، بلکه حادثهای به طور کامل و بدون جزئیات را ذکر میکند، پس وصیت رسولالله (ص) و آن اسامی اوصیاء تا روز قیامت که در وصیت را کجا مییابیم؟!
عَنْ عِيسَى بْنِ الْمُسْتَفَادِ أَبِي مُوسَى الضَّرِيرِ قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: (قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ أَلَيْسَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) كَاتِبَ الْوَصِيَّةِ وَرسولالله (ص) الْمُمْلِي عَلَيْهِ وَجَبْرَئِيلُ وَالْمَلَائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ علیهم السلام شُهُودٌ؟ قَالَ: فَأَطْرَقَ طَوِيلًا ثُمَّ قَالَ: يَا أَبَا الْحَسَنِ قَدْ كَانَ مَا قُلْتَ ...).([7])
ابـو مـوسى ضرير (نابينا) گويد: موسى بن جعفر (ع) به من فرمود كه: (بـه امام صادق (ع) عرض کردم: مگر امير المؤمنین (ع) كاتب وصيت و پيغمبر ديـكته گو و جبرئيل و ملائكه مقربون شهود آن نبودند؟! حضرت مدتى سر به زير انداخت و سپس فرمود: چـنـان بـود كـه گـفـتـى، اى ابـوالحـسـن ...).
فضیل دوست امام صادق (ع) نقل میکند که امام صادق (ع) فرمود: (رسولالله (ص) برای وصیتش به علی (ع) چهار تن از بزرگان ملائکه را شاهد گرفت. جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و نام چهارم را بیاد نمیآورم).([8])
عن محمد بن مسلم قال: قال الباقر (ع): (الوصيّة حقّ و قد أوصى رسولالله (ص) فينبغي للمؤمن أن يوصي).([9])
محمد بن مسلم گوید: امام باقر (ع) فرمود: (وصیت حق است و به درستی که رسولالله (ص) وصیت کرد. پس هر مسلمانی باید وصیت کند).
و الحمدلله وحده
[1]- كتاب سليم بن قيس الهلالي ص۴۳۳.
[2]- كتاب سليم بن قيس- تحقيق محمد باقر الأنصاري ص۱۶۹.
[3]- معجم أحاديث الإمام المهدي ج۱ ص۳۸۲.
[4]- إثبات الهداة ۱ /۶۱۳-۶۱۴.
[5]- كتاب سلیم بن قیس ص ۲۱۱ . الغیبة النعمانی ص ۸۱.
[6]- كتاب سليم بن قيس ۲۱۱.
[7]- الكافي ج ۱ ص ۲۸۱.
[8]- من لایحضره الفقیه ج ۴ ص ۲۳۶.
[9]- الكافي ج۷ ص۳- الوسائل ۱۳/ ۳۵۱ روضة المتقين ۱۱/ ۱۵.
ادامه مطلب...
- یکشنبه, 28 خرداد 1396
- پاسخ به شبهات شیعیان
شبهه تعداد فرزندان وپدران سید احمد الحسن در بیانیه13رجب
شبهه تعداد فرزندان وپدران سید احمد الحسن در بیانیه13رجب:
بعضی از معاندین دعوت بر فرمودهی سید احمدالحسن (ع) در بیانیه ۱۳ رجب یا بیانیهی برائت اشکال وارد میکنند که متن آن این گونه است:
(لقد بشركم بي جدي رسولالله (ص) وذكرني في وصيته باسمي وصفتي، ووصلت لكم هذه الوصية بسند صحيح وذكرها علماء الشيعة في كتبهم، وبما وصى رسولالله (ص) وهو على فراش الموت، أو ليس بأهم شي! فلقد أوصاكم بآبائي الأئمة الاثنى عشر علیهم السلام وبي وبأبنائي الاثنى عشر….)، یعنی (جدم رسولالله (ص) به من بشارت داد و مرا در وصیت با نام و صفت ذکر کرد، و این وصیتنامه با سند صحیح به دست شما رسید و وصیت و آنچه که رسولالله (ص) در هنگام وفات، بدان توصیه کرد را علمای شیعه در کتبشان نقل کردند، آیا این مهمترین مورد نیست؟ ایشان به پدران دوازده گانهام، به من و به فرزندانم [دوازده مهدی] وصیت نمود).
اشکال وارده این است که ائمه دوازده امام و مهدیین دوازده مهدیاند که مجموع ایشان ۲۴ نفر خواهد بود، در حالی که سید احمدالحسن (ع) میگوید که رسولالله (ص) به پدران دوازده گانهام، به من و به فرزندان دوازدهگانهام وصیت نموده است که مجموع ایشان ۲۵ نفر خواهد بود و نه ۲۴؟!
پاسخ:
این اشکال از طرف افرادی مطرح میشود که به گفتار و ادبیات زبان عربی آشنائی ندارند تا با این اشکال پوچ و تهی مفتضح گردند.
فرموده سید احمدالحسن (ع):
[فلقد أوصاكم بآبائي الأئمة الاثنى عشر علیهم السلام وبي وبأبنائي الاثنى عشر]، یعنی [رسولالله (ص) به پدران دوازده گانهام، به من و به فرزندانم [دوازده مهدی] وصیت نمود].
[الـ] که در [الاثني عشر] به کار رفته است “لام عهد” است، و عهد یا ذکری هست یا ذهنی، و در اینجا “لام” عهد ذکری است، زیرا که عهد شناخته شده به آنچه که مانند و قبل آن آمده بر میگردد حال چه فرد باشد یا تعداد، پس لفظ ]الاثني عشر] در مجموع نه فقط به فرزندان، بلکه به سید احمدالحسن (ع) و فرزندان ایشان باز میگردد، و آن کلامی مستقیم است زیرا که ایشان و فرزندانشان در واقع دوازده نفر هستند.
ارجاع “لام عهد” فقط به فرزندان، گفتاری بدون دلیل است، و حتی اگر اشتباهی در خواندن آن جمله توسط خواننده رخ دهد ممکن نیست با ارجاع آن فقط به فرزندان جزم کرد، زیرا که در اشتباه طرز جملهبندی به قرائن باز میگردد چه حالیه باشد یا مقالیه یا خارجیه. همه قرائن دلالت بر این دارد که منظور سید احمدالحسن (ع) در فرموده [الاثني عشر] ایشان و فرزندانشان مهدیین یازدهگانه هستند، و تمامی کتب و بیانات ایشان بیانگر این مسئلهاند و هیچ اشارهای به این نشده که مهدیین سیزده نفرند، بلکه کلیهی کتب و بیانات که در مورد مهدیین صحبت کردند بیان میکنند که عدد ایشان فقط دوازده نفر است. بلکه حتی به قرائن نباید رجوع کرد مگر بعد از عدم قادر بودن به مطرح کردن سؤال از صاحب آن سخنان تا مراد از سخنش را بیان کند، اما اگر سخنگو موجود است و ممکن است به ایشان بر گردیم، پس باید به ایشان مراجعه کرده و از ایشان منظورش را جویا شویم زیرا که در آن شبههای واقع شد تا وی مُراد را بیان کند، زیرا که سخنگو به تفسیر سخنانش سزاوارتر است تا مراد از آن را بگوید و شک را به یقین تبدیل نماید. مثلاً هنگامی که اصحاب امام صادق (ع) در حدیثی از ایشان (ع) دچار اشتباه شوند، جایز نیست طبق برداشت شخصی به تفسیر و تأویل بپردازند و یا این که به قرائن غیر قطعی باز گردند، بلکه بر آنان واجب است به امام صادق (ع) باز گردند تا معنای آن سخنان را بیان سازد.
اگر چه اشکال دیگری مطرح شود مبنی بر این که امامت امام صادق (ع) برای ما ثابت شده است و احتمال اشتباه ایشان در سخن را جایز نمیدانیم و باید برای آن تأویلی باشد، اما امامت احمدالحسن نزد ما ثابت نشده است:
میگویم:
۱- این ابتدای سخنان است و آن مصادرهای روشن است، و بر آن مبنا به ناچار بحث در ابتدا در مورد امامت احمدالحسن باشد که ایشان امام است یا خیر، و آیا ایشان صاحب دعوت الهی است یا خیر؟ لذا اگر امامت ایشان ثابت گردد حال ایشان مانند حال امام صادق و بقیهی خلفای الهی علیهم السلام خواهد بود.
2- همانا معانی لفظها و به ویژه سخن در مورد عهدها اموری قلبی هستند که به مراد سخنگو در مورد آنها باز میگردد، اگر چه قرینه مقالیه یا حالیه واضح در تأیید آن ارائه نمود ممکن است به آن اعتماد شود، و اگر چه قرینهای ارائه نشد مبهم و متشابه خواهد ماند، و مبهم یا این که همانطور باقی میماند و یا این که به سخنگویش ارجاع داده میشود تا آن را تفسیر نماید و مُراد آن را بیان سازد، و این امر برای هر سخنگو یکسان است حال چه معصوم باشد یا غیر معصوم.
موقعی اشکال کامل و صحیح خواهد بود که سید احمدالحسن (ع) فرموده باشند:
(فلقد أوصاكم بآبائي الأئمة وبأبنائي الاثني عشر وبي، ایشان به پدرانم ائمه، و به فرزندان دوازدهگانهام و به من وصیت نمود).
و اگر فرموده باشند:
(فلقد أوصاكم بآبائي الأئمة الاثني عشر وبي وأوصاكم بأبنائي الاثني عشر، همانا به پدرانم ائمه دوازدهگانه و به من وصیت نمود و به فرزندان دوازدهگانهام وصیت کرد).
در اینجا لفظ [الاثني عشر] به فرزندان احمدالحسن (ع) باز میگردد در نتیجه مجموع مهدیین سیزده مهدی خواهد شد، و نه دوازده مهدی.
برای توضیح بیشتر مثالی ذکر میکنم:
وقتی میگویی: أحب الأنبياء والمرسلين والأئمة الطاهرين
پیامبران و فرستادگان و ائمه اطهار را دوست دارم.
در اینجا صفت [الطاهرين]، به پیامبران، فرستادگان و ائمه باز میگردد، نه فقط ائمه علیهم السلام، مگر این که قرینهای لفظیه یا حالیه وجود داشته باشد که ائمه را به این صفت مختص کرده باشد.
اما اگر بگویی:
أحب الانبياء والمرسلين وأحب الائمة الطاهرين
پیامبران و فرستادگان را دوست دارم، و ائمه اطهار را دوست دارم.
در اینجا صفت [الطاهرين] فقط به ائمه باز میگردد، زیرا که فعل “أحب یا دوست داشتن” قبل از “ائمه” تکرار شد و جمله از هم جدا گردید، به عبارتی دیگر آن سخن به دو جمله تقسیم شد و نه یک جمله است.
[أحب الأنبياء والمرسلين] و [أحب الأئمة الطاهرين]، یعنی [پیامبران و فرستادگان را دوست دارم] و [ائمه اطهار را دوست دارم].
پس با این توضیح اشکال آنان حل میشود، و هر کس در نظر دارد چنین اشکالی وارد کند بهتر است که صاحب درایت در باب کلام باشد تا دچار افتضاح علمی نشود.
اضافه بر آن اشکالاتی که مطرح میشوند به معنی باطل بودن حق نیست، زیرا که اشکالات تمام شدنی نیستند مادامی که جهل و شیطان و هوی و هوس و تعصب موجود است و تا این روز مسیحیان هم بر قرآن و رسولالله محمد (ص) اشکال وارد میکنند، همچنین اهل سنت و وهابیها بر امامت اهل بیت علیهم السلام تا این روز اشکال وارد میکنند، اما آیا این به معنی باطل بودن امامت ائمه نستجیر بالله است؟
پس اشکال مردود است، و اگر صاحب اشکال با دلیل و شواهد قانع نشد بیتردید او اهل جدل و معاند است که حال وی با این پاسخ بهبود نمییابد، و فقط دو راه پیش روی وی است که یا ساکت شود و از طرح اشکالات اجتناب کند یا دلیل قطعی ثابت بر صحت اشکال و باطل کردن دعوت بیاورد.
در حقیقت صاحب این اشکال به امری چنگ جُست که اهل عقل از آن بینیازند، و گفته ما او را کفایت میکند که مراد سید احمدالحسن (ع) در این جمله آن گونه که صاحب شبهه فهمید نیست بلکه منظور، خود ایشان و فرزندانشان یازده مهدی است که مجموعشان دوازده مهدی خواهد بود.
و الحمدلله رب العالمین
ادامه مطلب...- سه شنبه, 23 خرداد 1396
- ادله دعوت برای اهل تسنن
اثبات وصیت رسول الله در شب وفاتشان
اثبات وصیت رسول الله در شب وفاتشان:
در این قسمت، به اثبات وصیت رسولالله (ص) در شب وفاتشان، که در کتاب غیبت شیخ طوسی ذکر شده است، میپردازیم. شاید اهل سنت و جماعت، در نگاه اول، گمان کنند که چون این وصیت در کتب شیعه ذکر شده است، برای آنها اعتباری ندارد و نزد آنها فاقد ارزش میباشد. اما در این مبحث، ثابت خواهیم کرد که این وصیت بر کل مسلمین، چه شیعیان و چه اهل سنت، کاملاً حجت است.
اولاً این وصیت، تنها وصیت وارده از رسولالله (ص) در شب وفاتشان میباشد. و در تمام کتب مسلمین، وصیتی غیر از این وصیت، برای زمان فرا رسیدن وفات رسولالله (ص) وجود ندارد. در حالی که خداوند متعال امر فرموده است که وصیت را هنگام فرا رسیدن وفات باید انجام داد.
به این دو آیه دقت کنید:
كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ([1])
(بر شما واجب شده است که زمانی که مرگ هر کدام از شما فرا رسد، اگر خیری بجای گذارد، به صورتی پسندیده برای پدر و مادر و نزدیکان وصیت کند، که این حقی واجب بر متقین است).
يِا أَيُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ([2])
(ای مومنان زمانی که مرگ هر کدام از شما فرا رسد، دو شاهد عادل از خودتان یا از دیگران، در هنگام وصیت فرا خوانید).
پس با توجه به این دو آیه، وصیت کردن در زمان فرا رسیدن مرگ، امری واجب بر گردن متقین است. و همهی ما قبول داریم که رسولالله (ص)، سرور متقیان عالم است. حال اگر بخواهیم این وصیت را به دلیل وجود آن در کتب شیعیان انکار کنیم، بایستی پیامبر خدا (ص) را به ترک واجب متهم کنیم. زیرا وصیت دیگری، غیر از آنچه که در کتاب غیبت طوسی (و البته کتب دیگر شیعی به نقل از آن) نقل شده است، برای زمان فرا رسیدن وفات رسولالله (ص) وجود ندارد. پس بایستی آن را قبول کنیم. زیرا هم موافق قرآن و سنت است، و همچنین عدم قبول آن، اتهام بستن به سید المتقین (ص) است که ایشان که حتی مستحبات را ترک نمیکرد، واجبی که خداوند با این شدت وجوب آن را در قرآن متذکر شده است، ترک نموده است. و حاشاه در روایات وارد شده در صحیح بخاری و صحیح مسلم نیز به این امر اشاره شده است که رسولالله (ص)، برای نوشتن این وصیت به شدت اهتمام ورزیدند. و اصحاب و یاران خود را در منزلشان جمع کرده و سپس فرمودند که میخواهند برای امتشان وصیتی کنند که بعد از آن و با تمسک به آن، هرگز و تا ابد دچار گمراهی وضلالت نشوند.
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّهُ قَالَ: يَوْمُ الْخَمِيسِ وَمَا يَوْمُ الْخَمِيسِ،...، قَالَ رسولالله (ص): ائْتُونِي بِالْكَتِفِ وَالدَّوَاةِ - أَوِ اللَّوْحِ وَالدَّوَاةِ - أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا ، فَقَالُوا: إِنَّ رسولالله (ص) يَهْجُرُ.
از ابن عباس که گفت: پنجشنبه و چه روز پنجشنبهای..... رسولالله (ص) فرمود: برایم کتف و دوات (یا لوح و دوات) بیاورید تا برایتان کتابی بنویسم که بعد از آن، هرگز تا ابد گمراه نشوید. پس گفتند: همانا رسولالله (ص) هذیان میگوید.([3])
این لفظ تکان دهنده، که بعد از این وصیت و با تمسک به آن، امت ایشان از هر گمراهی نجات خواهد یافت، وجوب نوشتن این وصیت را بیشتر میکند. آیا ممکن است که رسول خدا (ص)، امت خویش را در گمراهی رها کند و این وصیت را ننویسد؟
همانطور که میدانیم، سخنان پیامبر (ص) به وحی از جانب خداوند است و شاهد آن در قرآن است:
وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى* إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى([4])
(و هرگز از روی هوی و هوس سخن نمیگوید* بلکه آن فقط وحی است که نازل میشود).
و وقتی میفرمایند که این وصیت، شما را از هرگونه گمراهی حفظ میکند، یعنی این کلام را از جانب خداوند متعال فرموده اند. پس قطعا نوشتن این وصیت واجب است و بدون نوشتن آن، رسالت رسولالله (ص) به طور کامل به پایان نرسیده است و لیکن میبینیم، افرادی از اصحاب و یاران رسولالله (ص)، این آیه و آیات فراوان دیگری را، که به اطاعت مطلق از رسول خدا (ص) از جانب خداوند سبحان نازل شده است را فراموش کرده و حق پیامبر خدا (ص) را نشناختند و ایشان را به هذیان گویی متهم کردند. و حاشاه.
در حدیث بعدی بهتر روشن میشود که از همان زمان در بین امت رسولالله (ص) اختلاف ایجاد شد.
عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا اشْتَدَّ بِالنَّبِيِّ (ص) وَجَعُهُ قَالَ: ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ، قَالَ عُمَرُ: إِنَّ النَّبِيَّ (ص) غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَنَا كِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا، فَاخْتَلَفُوا وَكَثُرَ اللَّغَطُ، قَالَ: قُومُوا عَنِّي وَلَا يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ.
از ابن عباس که گفت: زمانی که درد بر پیامبر (ص) شدید شد، فرمود: لوحی برایم بیاورید که برایتان کتابی بنویسم، که بعد از آن گمراه نشوید. عمر گفت: همانا درد بر پیامبر (ص) غلبه کرده است و نزد ما کتاب خدا است و برای ما کافی است. پس اختلاف بوجود آمد و سر و صدا زیاد شد. رسولالله (ص) فرمود: از نزد من برخیزید و نباید نزد من اختلاف و منازعه باشد.([5])
پس اختلاف در بین امت، قبل از رحلت پیامبر خدا (ص) آغاز شد. و آن، در قبول وصیتی است که رسولالله (ص)، طبیعتاً به امر خداوند، یارانشان را جمع کرده و خواستند آنها را بر آن وصیت شاهد بگیرند. وصیتی که بعد از آن و با تمسک به آن، هرگز کسی بعد از ایشان گمراه نمیشود و در صراط مستقیم باقی میماند. اما اختلاف بوجود آمد و گروهی خواستار این وصیت شدند و گروهی دیگر به این امر مهم توجه نکرده و مانع نوشتن وصیت، در مقابل دیدگان همه شدند و با پیامبر خدا (ص) مخالفت ورزیدند.
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا حُضِرَ النَّبِيُّ (ص) وَفِي الْبَيْتِ رِجَالٌ فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، قَالَ: هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ، قَالَ عُمَرُ: إِنَّ النَّبِيَّ (ص) غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ، فَحَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ، وَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ وَاخْتَصَمُوا، فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ رسولالله (ص) كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ، وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ، فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغَطَ وَالاِخْتِلاَفَ عِنْدَ النَّبِيِّ (ص) قَالَ: قُومُوا عَنِّي.
از ابن عباس که گفت: زمانی که وقت وفات پیامبر خدا (ص) فرا رسید، در حالی که در آن خانه مردانی بودند که عمر بن خطاب در بین آنها بود، رسول خدا (ص) فرمود: بدرستی که برای شما کتابی مینویسم، که بعد از آن، هرگز گمراه نشوید. پس عمر گفت: درد بر پیامبر (ص) غلبه کرده است و قرآن نزد شما است. پس کتاب خدا برای ما کافی است. پس اهل خانه به اختلاف افتادند و مخاصمه کردند. گروهی از آنها میگفتند: بیایید تا رسولالله (ص) برایتان کتابی بنویسد، که بعد از آن هرگز گمراه نشوید. و گروهی نیز آنچه عمر گفت را میگفتند. پس زمانی که سر و صدا و اختلاف نزد پیامبر (ص) زیاد شد، رسول خدا (ص) فرمود: از نزد من برخیزید.([6])
اما نوشتن این وصیت بسیار مهم است. و اعراض از آن، قطعا برای رسول خدا (ص) ممکن نیست. از طرفی از همان زمان تفرقه آغاز شد و مسلمانان به دو گروه تقسیم شدند. گروه اول که آن عمر و همراهان و طرفدارانش میباشند که نیازی به وصیت رسولالله (ص)، آن هم با آن اهمیت، احساس نکردند و تسلیم پیامبر (ص) نشدند و بلکه او را به هذیان گویی متهم کردند و حاشاه. و گروه دوم، کسانی هستند که تسلیم امر خدا و رسولش (ص) بوده و خواستار وصیت بودند؛ زیرا به صدق کلام رسولالله (ص) که چیزی بجز وحی از طرف خداوند نبود، ایمان داشتند و آن وصیت را برای گمراه نشدن خویش، مهم و ضروری دانستند.
حال که دانستیم پیامبر خدا (ص) بایستی هر طور که شده، این وصیت را بنویسند، و امت ایشان به دو گروه تقسیم شدند، قطعاً این وصیت را برای گروه دوم خواهند نوشت. و دقیقاً این اتفاق نیز افتاد. ابتدا به این دو روایت توجه کنید:
عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّهُ قَالَ: يَوْمُ الْخَمِيسِ وَمَا يَوْمُ الْخَمِيسِ، ثُمَّ بَكَى حَتَّى خَضَبَ دَمْعُهُ الْحَصْبَاءَ، فَقَالَ: اشْتَدَّ بِرسولالله (ص) وَجَعُهُ يَوْمَ الْخَمِيسِ، فَقَالَ: ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا، فَتَنَازَعُوا وَلَا يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ، فَقَالُوا: هَجَرَ رسولالله (ص)، قَالَ: دَعُونِي، فَالَّذِي أَنَا فِيهِ خَيْرٌ مِمَّا تَدْعُونِي إِلَيْهِ، وَأَوْصَى عِنْدَ مَوْتِهِ بِثَلَاثٍ، أَخْرِجُوا الْمُشْرِكِينَ مِنْ جَزِيرَةِ الْعَرَبِ، وَأَجِيزُوا الْوَفْدَ بِنَحْوِ مَا كُنْتُ أُجِيزُهُمْ، وَنَسِيتُ الثَّالِثَةَ.
از سعید بن جبیر که ابن عباس گفت: پنجشنبه و چه روز پنجشنبهای. سپس گریست، تا این که اشکهایش، شنها را خيس كرد. پس گفت: درد بر رسولالله (ص) در روز پنجشنبه شدت یافت. پس رسول خدا (ص) فرمود: لوحی برايم بياوريد تا برايتان كتابى بنويسم که بعد از آن، هرگز تا ابد گمراه نشويد. پس به اختلاف و منازعه پرداختند و نباید نزد پیامبر خدا اختلاف و منازعه باشد. پس گفتند: رسولالله (ص) هذيان مى گويد. پیامبر خدا (ص) فرمود: مرا تنها بگذارید و از نزد من برخیزید که آنچه من بر آن هستم، بهتر است از آنچه که شما مرا به آن میخوانید. و در هنگام مرگ به سه چیز وصیت كرد. مشرکان را از جزیرة العرب بیرون کنید. و از اهل کتاب، همانطور که من جزیه میگرفتم، جزیه بگیرید. و سومی را فراموش کردهام.([7])
عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ قَالَ: قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: يَوْمُ الْخَمِيسِ وَمَا يَوْمُ الْخَمِيسِ، ثُمَّ بَكَى حَتَّى بَلَّ دَمْعُهُ الْحَصَى، فَقُلْتُ: يَا ابْنَ عَبَّاسٍ وَمَا يَوْمُ الْخَمِيسِ؟ قَالَ: اشْتَدَّ بِرسولالله (ص) وَجَعُهُ، فَقَالَ: ائْتُونِي أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدِي، فَتَنَازَعُوا وَمَا يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ، وَقَالُوا: مَا شَأْنُهُ أَهَجَرَ اسْتَفْهِمُوهُ؟ قَالَ: دَعُونِي، فَالَّذِي أَنَا فِيهِ خَيْرٌ، أُوصِيكُمْ بِثَلاَثٍ، أَخْرِجُوا الْمُشْرِكِينَ مِنْ جَزِيرَةِ الْعَرَبِ، وَأَجِيزُوا الْوَفْدَ بِنَحْوِ مَا كُنْتُ أُجِيزُهُمْ، قَالَ: وَسَكَتَ عَنِ الثَّالِثَةِ أَوْ قَالَهَا فَأُنْسِيتُهَا.
از سعید بن جبیر که ابن عباس گفت: پنجشنبه و چه روز پنجشنبهای. سپس گریست تا این که اشکهایش، شنها را خيس كرد. گفتم: ای ابن عباس چه شد در روز پنجشنبه؟ گفت: درد بر رسولالله (ص) شدت یافت. پس رسول خدا (ص) فرمود: لوحی برايم بياوريد تا برايتان كتابى بنويسم، که بعد از من گمراه نشويد. پس به اختلاف و منازعه پرداختند. و نباید نزد پیامبر خدا اختلاف و منازعه باشد. پس گفتند: رسولالله (ص) چه میگوید؟ آیا هذيان مىگويد؟ آیا او را میفهمید؟ پیامبر خدا (ص) فرمود: مرا تنها بگذارید و از نزد من برخیزید که آنچه من بر آن هستم، بهتر است. شما را به سه چیز وصیت میکنم. مشرکان را از جزیرة العرب بیرون کنید. و از اهل کتاب، همانطور که من جزیه میگرفتم، جزیه بگیرید. و سومی را نگفت و یا گفت و من فراموش کردهام.([8])
در این دو روایت نیز میبینیم که راوی، سومی را فراموش کرده، یا این که نمیخواهد آن را نقل کند؛ زیرا این همان وصیت به اهل بیت علیهم السلام است.
همانطور که میدانیم، رسولالله (ص) قبلا نیز این لفظ که با عمل و تمسک به چیزی هرگز گمراه نمیشوید را فرموده بودند. رسول خدا (ص) فرمودند که اگر تمسک به ثقلین کنید، هرگز گمراه نمیشوید. و نیز پیامبر (ص) در مورد وصیت فرمودند که اگر به آن تمسک کنید، هرگز گمراه نمیشوید. پس وصیت رسولالله (ص) در شب وفات، باید مشخص کردن اهل بیت ایشان علیهم السلام باشد. در حدیث ثقلین یا خلیفتین، تمسک به قرآن و اهل بیت علیهم السلام، انسان را از هر گمراهی حفظ میکند. و پیامبر خدا (ص) در آن زمان هر آنچه از قرآن بر ایشان نازل شده بود را ابلاغ کرده بودند. پس اصحاب خود را جمع کردند تا، اهل بیت علیهم السلام را یک به یک برای مردم و امتشان معرفی کنند؛ زیرا باید به آنها تمسک جویند. و باید همراه قرآن و با قرآن باشند. پس قطعاً این وصیت و اهل بیت علیهم السلام را که برای هدایت امت ایشان (ص) ضروری میباشند، روشن ساختهاند و وصیت رسولالله (ص) که فرمودند: بعد از آن، هرگز گمراه نمیشویم، باید حتماً معرفی اهل بیت علیهم السلام باشد. زیرا قرآن نزد مردم بود و شاهد آن گفتار عمر و کسانی که با او همراه شدند و این وصیت را نپذیرفتند، میباشد؛ که گفتند قرآن برای آنها کافی است. و ثقل دوم و خلیفهی دوم را رد کردند.
به این احادیث توجه کنید که کاملاً واضح و روشن است:
عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: رَأَيْتُ رسولالله (ص) فِي حَجَّتِهِ يَوْمَ عَرَفَةَ وَهُوَ عَلَى نَاقَتِهِ الْقَصْوَاءِ يَخْطُبُ فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي.
جابر بن عبد الله گوید: رسولالله (ص) را در حجش در روز عرفه دیدم، در حالی که بر روی شترش قصواء خطبه ایراد میفرمود (سخنرانی میکرد). پس شنیدم که میفرمود: ای مردم، بدرستی که من برای شما چیزی بجای میگذارم، که تا زمانی که به آن تمسک کنید، هرگز گمراه نمیشوید، کتاب خدا قرآن و عترتم اهلبیتم.([9])
حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ عَنْ عَطِيَّةَ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ، وَالأَعْمَشُ عَنْ حَبِيبِ بْنِ أَبِي ثَابِتٍ عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ، قَالاَ: قَالَ رسولالله (ص): إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَحَدُهُمَا أَعْظَمُ مِنَ الآخَرِ كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الأَرْضِ وَعِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي وَلَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَىَّ الْحَوْضَ.
اعمش از عطیة از ابی سعید، و اعمش از حبیب بن ثابت از زید بن ارقم، هر دو گویند: رسولالله (ص) فرمود: بدرستی که من برای شما چیزی بجای میگذارم که تا زمانی که به آن تمسک کنید، هرگز بعد از من گمراه نمیشوید. یکی از آن دو از دیگری عظیمتر است. کتاب خدا قرآن که آن ریسمانی است که از آسمان تا به زمین امتداد دارد و عترتم اهلبیتم. و آن دو هرگز از یکدیگر جدا نمیشوند تا این که در آن حوض به سوی من باز گردند.([10])
قَالَ رسولالله (ص): إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ خَلِيفَتَيْنِ كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَوْ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَعِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي وَإِنَّهُمَا لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ.
رسولالله (ص) فرمود: بدرستی که من دو خلیفه و جانشین برای شما بجای میگذارم، کتاب خدا قرآن که آن ریسمانی است که از آسمان تا به زمین امتداد دارد و عترتم اهلبیتم. و بدرستی که آن دو هرگز از هم جدا نمیشوند تا این که در آن حوض به سوی من باز گردند.([11])
قَالَ رسولالله (ص): إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمُ الْخَلِيفَتَيْنِ (خَلِيفَتَيْنِ) بَعْدِي: كِتَابَ اللَّهِ وَعِتْرَتِي، إِنَّهُمَا لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ.
رسولالله (ص) فرمود: بدرستی که دو خلیفه در شما بجای میگذارم بعد از خودم. کتاب الله قرآن و عترتم. همانا آنها هرگز از هم جدا نشوند تا در آن حوض بر من باز گردند.([12])
قَالَ رسولالله (ص): إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ خَلِيفَتَيْنِ كِتَابُ اللَّهِ وَأَهْلُ بَيْتِي وَإِنَّهُمَا لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ جَمِيعًا.
رسولالله (ص) فرمود: بدرستی که من دو خلیفه در شما بجای میگذارم، کتاب الله قرآن و اهل بیتم را، همانا آنها هرگز از هم جدا نشوند تا در آن حوض بر من باز گردند.([13])
حَدَّثَنِي يَزِيدُ بْنُ حَيَّانَ، قَالَ انْطَلَقْتُ أَنَا وَحُصَيْنُ بْنُ سَبْرَةَ وَعُمَرُ بْنُ مُسْلِمٍ إِلَى زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ فَلَمَّا جَلَسْنَا إِلَيْهِ، قَالَ زَيْدُ: مَا سَمِعْتَ مِنْ رسولالله قال:... وَأَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ وَأَهْلُ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي.
یزید بن حیان گوید: من و حصین بن سبرة و عمر بن مسلم نزد زید بن ارقم رفتیم. زمانی که پیش او نشستیم گفت: شنیدم رسولالله (ص) فرمود: ... و من دو ثقل را برای شما بجای میگذارم، اولین آن دو، کتاب الله قرآن است که در آن هدایت و نور است. پس از کتاب الله بگیرید و به آن تمسک کنید، و اهلبیتم، شما را به یاد خدا کردن در مورد اهلبیتم، سه بار فرمود: اذکرکم الله فی اهل بیتی.([14])
پس طبق این احادیث، پیامبر خدا (ص) دو چیز سنگین و گرانبها را برای تمسک، و نیز به عنوان خلفای خود، معرفی فرمودهاند. یکی کتاب الله قرآن است. و دیگری اهل بیت علیهم السلام هستند.
پس رسول خدا (ص) قطعاً وصیت خویش را بجای گذاشتند؛ زیرا اولا وصیت کردن در زمان فرا رسیدن وفات، طبق دو آیهای که در ابتدا ذکر کردیم، اکیداً واجب است. در ثانی طبق احادیثی که از صحیح بخاری و صحیح مسلم ذکر کردیم، با این وصیت و تمسک به آن است که امت، از هر گمراهی در امان میماند. سوم اینکه حتی در دو حدیث، به این که پیامبر (ص) وصیت کردند، اشاره شد. حتی اگر به عمد آن را ذکر نکرده بودند (یعنی عباراتی چون: فراموش کردهام، یا راوی از گفتن آن سکوت کرد). پس حتماً این وصیت نوشته شده است.
همچنین احادیثی نیز هستند که نوشته شدن این وصیت را کاملاً روشن و واضح تایید میکنند. به این احادیث توجه کنید:
قَالَ رسولالله (ص): يَا عَلِيُّ ادْعُ بِصَحِيفَةٍ وَدَوَاةٍ، فَأَمْلَى رسولالله (ص)، وَكَتَبَ عَلِيٌّ، وَشَهِدَ جِبْرِيلُ، ثُمَّ طُوِيَتِ الصَّحِيفَةُ.
رسولالله (ص) فرمود: یا علی صحیفه و دواتی بیاور. پس رسولالله (ص) املاء کرد و علی آن را نوشت. و جبرئیل شاهد بود. سپس آن صحیفه را پیچید.([15])
عن إبراهيم بن شيبة الانصاري قال: جلست عند الاصبغ بن نباتة قال: ألا اقرئك ما أملاه علي بن أبي طالب؟ فأخرج صحيفة فيها مكتوب: بسم الله الرحمن الرحيم. هذا ما أوصى به محمد صلى الله عليه وآله وسلم أهل بيته وأمته، وأوصى أهل بيته بتقوى الله، ولزوم طاعته، وأوصى أمته بلزوم أهل بيته، وأهل بيته. يأخذون بحجزة نبيهم صلى الله عليه وآله وسلم، وإن شيعتهم يأخذون بحجزهم يوم القيامة، وإنهم لن يدخلوكم باب ضلالة، ولن يخرجوكم من باب هدى.
ابراهیم بن شیبة انصاری گوید: نزد اصبغ بن نباته نشسته بودیم. او گفت: آیا برایت آنچه را که به علی بن ابی طالب املاء شد را بخوانم؟ پس صحیفهای بیرون آورد که در آن مکتوب بود: بسم الله الرحمن الرحیم. این وصیت محمد صلی الله علیه وآله وسلم است برای اهل بیتش و امتش. و وصیت میکند با اهل بیتش به تقوای الهی و ملازمت اطاعتش. و وصیت میکند به امتش به ملازمت با اهل بیتش. و اهل بیتش از پیامبرشان صلی الله علیه وآله وسلم میگیرند، و شیعیانشان از آنها میگیرند در روز قیامت. و بدرستی که اهل بیتم شما را هرگز وارد گمراهی نمیکنند و هرگز از حق خارج نمیکنند.([16])
پس این وصیت، که با آن و تمسک به آن، هرگز گمراه نخواهیم شد!!! حتماً و قطعاً و اکیداً، نوشته شده است.
و در اینجا است که، باید تصمیم بگیریم که، یا به وصیت رسولالله (ص) عمل کنیم تا هرگز گمراه نشویم. و یا به حرف عُمر عمل کنیم و وصیت را انکار کرده یا سبک بشماریم!!!
والحمد لله وحده وحده وحده
وصلی الله علی محمد وآل محمد الائمة والمهدیین وسلم تسلیما کثیرا
والسلام علی
[1]- بقره: 180.
[2]- مائده: 160.
[3]- صحيح مسلم - كتاب الوصية - باب تَرْكِ الْوَصِيَّةِ لِمَنْ لَيْسَ لَهُ شَىْءٌ يُوصِي فِيهِ - ح 4321
[4]- النجم:3-4
[5]- صحيح البخاري - كتاب العلم - باب كِتَابَةِ الْعِلْمِ - ح 114.
[6]- صحيح البخاري - كتاب الاعتصام بالكتاب والسنة - باب كَرَاهِيَةِ الْخِلاَفِ - ح 7454. صحيح البخاري - كتاب المرضى - باب قَوْلِ الْمَرِيضِ قُومُوا عَنِّي - ح 5731.صحيح مسلم - كتاب الوصية - باب تَرْكِ الْوَصِيَّةِ لِمَنْ لَيْسَ لَهُ شَىْءٌ يُوصِي فِيهِ - ح 4322.
[7]- صحيح البخاري - كتاب الجهاد والسير - باب هَلْ يُسْتَشْفَعُ إِلَى أَهْلِ الذِّمَّةِ وَمُعَامَلَتِهِمْ - ح 3090.
[8]- صحيح مسلم - كتاب الوصية - باب تَرْكِ الْوَصِيَّةِ لِمَنْ لَيْسَ لَهُ شَىْءٌ يُوصِي فِيهِ - ح 4319 و ح 4320
[9]- سنن الترمذي - كتاب المناقب - باب مَنَاقِبِ أَهْلِ بَيْتِ النَّبِيِّ (ص) - ح 3786. صحيح الترمذي الألباني - ح 3786 - قال الألباني: صحيح.
[10]- سنن الترمذي - كتاب المناقب - باب مَنَاقِبِ أَهْلِ بَيْتِ النَّبِيِّ (ص) - ح 3788. صحيح الترمذي الألباني - ح 3788 - قال الألباني: صحيح.
[11]- مسند احمد - ج 5 - مُسْنَدُ الْأَنْصَارِ - حَدِيثُ زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ - ح 20596. مجمع الزوائد - ج 9 - كتاب المناقب - باب في فضل أهل البيت (ع) - ح 14957 - قال الهيثمي: إسناده جيد. الجامع الصغير - ج 3 - ح 2631 - قال السيوطي: صحيح. صحيح الجامع - ح 2457 - قال الألباني: صحيح. الجامع الصغیر وزيادته - ح 4222 - قال الألباني: صحيح.
[12]- فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل - فَضَائِلُ الْحَسَنِ (ع) - ح 1239. المعجم الكبير للطبراني - بَابُ الزَّايِ - مَنِ اسْمُهُ زَيْدٌ - ح 4787. السنة لابن أبي عاصم - بَابٌ فِي فَضَائِلِ أَهْلِ الْبَيْتِ - ح 1328. مسند ابن أبي شيبة - مَا رَوَاهُ زَيْدُ بْنُ ثَابِتٍ - ح 135. مجمع الزوائد - ج 9 - كتاب العلم - باب في العمل بالكتاب والسنة - ح 784 - قال الهيثمي: رواه الطبراني في الكبير ورجاله ثقات
[13]- مسند احمد - ج 5 - مُسْنَدُ الْأَنْصَارِ - حَدِيثُ زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ - ح 20667.السنة لابن أبي عاصم - بَابٌ فِي فَضَائِلِ أَهْلِ الْبَيْتِ - ح 1329. مصنف ابن أبي شيبة - كِتَابُ الزَّكَاةِ - أَبْوَابُ إِخْرَاجِ الزَّكَاةِ - ح 30998.
[14]- صحيح مسلم - كتاب فضائل الصحابة - باب مِنْ فَضَائِلِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) - ح 6378. الجامع الصغير السيوطي - ح 1608. صحيح الجامع الألباني - ح 1351. منهاج السنة ابن تيمية - ج 7 ص 318.
[15]- کشف الخفاء العجلوني ج 2 ص 383.
[16]- نظم درر السمطين الزرندي ص 240ينابيع المودة ج 2 ص 365
ادامه مطلب...
- آخرین اخبار دعوت
- آخرین مطالب
-
انتشار ترجمه کتاب هم جنس گرایی (پژوهشی در خصوص علت ماورایی در انسان)
موسسه وارثین ملکوت ترجمه کتاب هم جنس گرایی (پژوهشی در خصوص علت ماورایی در انسان)را… -
انتشار ترجمه کتاب تصور اهل سنت از مهدی منتظر
موسسه وارثین ملکوت ترجمه کتاب تصور اهل سنت از مهدی منتظر را منتشر میکند: نام… -
انتشار ترجمه جلد اول کتاب احکام شریعت در قالب پرسش و پاسخ
موسسه وارثین ملکوت ترجمه جلد اول کتاب احکام شریعت در قالب پرسش و پاسخ منتشر… -
آیا آیۀ 4 سورۀ محمد به کشتار تحریک میکند؟
مسیحی: قرآن به کشتار دعوت میکند. این آیه از قرآن را بخوانید:(چون با کافران روبهرو…
-
اطلاعات مهم؛ سبک بشارت های کتاب مقدس
سبک بشارتهای کتاب مقدسبسیاری از آیات کتاب مقدس جنبه ظاهری… -
شبهات حول اسلام ; حقوق حیوانات در اسلام
شبهات حول اسلام ; حقوق حیوانات در اسلام قابلتوجه آن… -
شبهات حول اسلام ; دین ابوبکر و دین محمد
شبهات حول اسلام ; دین ابوبکر و دین محمد احمدالحسن… -
شبهات حول اسلام ; اسلام به زن ظلم کرده است - زن در مسیحیت
شبهات حول اسلام ; اسلام به زن ظلم کرده است… -
شبهات حول اسلام ; اسلام به زن ظلم کرده است - زن در اسلام
شبهات حول اسلام ; اسلام به زن ظلم کرده است…
تعداد افراد حاضر (آنلاین) در سایت
ما 109 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم