واقعیت سیاسی و رهبری دینی ، استاد شیخ احمدحلی:
به همه شما خوشآمد می گویم ، ما در این برنامه با موضوعات و بحثهای جدیدی که برادران شرکت کننده ارائه می کنند در ارتباط خواهیم بود.
از طرف همه شما به جناب استاد شیخ احمدحلی خوشآمد می گویم که قرار است بحثی با موضوع (( واقعیت سیاسی و رهبری دینی)) ارائه کنند. بفرمایید شیخ!
شیخ حلی : سلام عليكم
مجری : علیکم السلام و رحمة الله و بركاته. خوش آمدید. بفرمایید
شیخ حلی : درود بر شما جناب دکتر . حال شما چطوره؟
مجری : شیخ! شما بیست دقیقه وقت دارید
شیخ حلی : ان شاء الله
مجری : بفرمایید
شیخ حلی : همهی برادران حاضر! السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
خداوند همهی شما بینندگان این برنامه را زنده نگه دارد. در برنامهی این هفته اگر خدا بخواهد، میخواهیم بعضی از مباحث مهمی را که دارای اهمیت در زندگی انسان است، بیان کنیم. مباحثی که خلفای الهی یا آسمان، آنها را در حقیقت تکاملی انسان قصد کردهاند. هدف از بحث امروز، اگر خدا بخواهد، این است که چگونه اثر مشخصی را برای بعثت خلیفه خدا در زمین و اثر آسمان را بر انسان موجود در زمین مترتب کنیم. در اینجا یک مسئله و مقدمات و اشکالاتی هست که آنها را اگر خدا بخواهد، مطرح خواهم کرد. برادرانم! در میانهی بحث این مسئله خواهد آمد: جایگاه آسمان در بعثت انبیاء یا تکامل چیست؟ جایگاه آسمان در رهبری سیاسی انسان چیست؟ طبعاً به اعتبار اینکه امروزه زندگی سیاسی بخش قابل توجهی را در زندگی سیاسی انسان به خود اختصاص داده است، اگر خدا بخواهد ابتدا با تعریف سیاست شروع میکنیم.
سیاست همانطور که گفته میشود، عبارت است از مجموعهای از قوانینی که زندگی جامعه را تنظیم میکند و انسانی که به عنوان شهروند زندگی میکند - در زندگی شهروندی - چارهای ندارد؛ جز اینکه ملتزم به این قوانین باشد. یعنی سیاست، مجموعه قوانینی است که زندگی انسان را تنظیم میکند. وقتی این مطلب را بر اساس تعریفهایی که برخی از علمای غربی آوردهاند، فهمیدیم، متوجه میشویم که فرد سیاسی، رهبر یا حاکمی که بر مردم مسلط است، نمیباشد. این مطلبی است که متخصصین علوم اجتماعی یا سیاسی توضیح میدهند. این یک مطلب.
مطلب دومی که باید آن را بشناسیم، این است که دین به چه معنا است؟ چرا که موضوع بحث ما، واقعیت سیاسی و رهبری دینی میباشد. ارتباط بین سیاست و دین چیست؟ و وضع فعلی انسان، نسبت به سیاست و دین چیست؟ چرا که موضوع حاکم، برای اکثر مردم دارای اهمیت است. به عنوان مثال: آیا مجلس و قوانین تصویب شده، دارای حقیقت موثری بر زندگی انسان است؛ به گونهای که موجب صالح یا ناصالح شدن انسان شود؟ ما همیشه در مورد این مثال که مردم بر دین پادشاهان خود هستند، سخن میگوییم. الان میخواهیم مسئله و داستانی ساده و کوتاه را از زندگی رسول خدا (ص) بیان کنیم. آن هنگامی که رسول خدا (ص) از مکه به مدینه منوره منتقل شدند. و این، اولین پایتخت اسلامی است که بر شانههای اولین مسلمانان بنا شد. و اما مسئلهی سیاسی که جایگاه دیگری را نسبت به موضوع تکفیر و حرکات سیاسی که منجر به قتل و ذبح برای مجبورکردن مردم به داخل شدن اسلام میشود، ارتباطی به ما ندارد. بلکه فقط جایگاه رسول خدا (ص) چیست؟ بر این نکته تاکید میکنم که نقش رسول خدا (ص) در مسئلهی رهبری جهان چیست و آیا برای ایشان، امکان رهبری دنیا بود یا خیر یا اختصاص به رسول خدا ندارد. آیا برای انسان به صورت عمومی، امکان رهبری دنیا وجود دارد؟ بگذارید، اینطور بگوییم: به صورت عام یا به صورت مقطعی یا شناخت عمومی یا اینکه آیا برایش امکان رهبری دنیا وجود دارد؟ یعنی این انسانی که آسمان یا خدا یا خالق مبعوثش کرده است، برایش امکان رهبری در دنیا وجود دارد یا خیر؟
زمانی که رسول خدا (ص) به مدینهی منوره آمدند اولین تشریعی که کردند پنجاه و سه قانون بود. طبعاً این قوانین به گونهای ایجاد شده بود که تمام کسانی که در مدینهی منوره بودند، همچون یهودیان و مسیحیان را در بر میگرفت و حق هر صاحب حقی را به او میداد و تمام تاریخنگاران به این مسئله معترف هستند که یهود هر آنچه که به نفع و ضررشان است و مسیحیان نیز اینگونه؛ و همچنین مسائل اقتصادی همچون زکاتها و خمسها حتی مسئلهی جنگها و حتی مسئلهی فرستادن سپاه نظامی، رسول خدا (ص) برای هر چیزی حقش را تشریع کرد. مثلاً میخوانیم: رسول خدا (ص) به سپاهیان مهاجم سفارش کرد که درختان را قطع نکنید و اسیری را نکشید و مجروحان را نکشید.
چه چیزی از این مطلب میفهمیم؟ اینکه این قانونگذاری یک قانونگذاری انسانی محض نیست بلکه یک قانونگذاری آسمانی است. وگرنه چگونه انسانی که نبی نیست -یعنی بر اساس نظر علمای غربی که گذشت که گفتند: رسول خدا (ص) پیامبر یا فرستاده نیست؛ همچنان که آنها اینچنین ادعا میکنند- این قانون را تاسیس میکند؛ بنابراین باید قانون عمومی وجود داشته باشد که همهی زمین یا همه بشر را در بر گیرد که بتواند بر زندگی انسان حکومت کند. این چه قانون عامی است که بر زندگی بشری حکومت میکند. اما خودش مشخصاً بشری نیست؟
باید متوجه باشیم که این قانون یک قانون آسمانی است؛ چگونه؟
الان خواهیم رسید.
الان رسول خدا (ص) به همراه دولتی که خداوند ایجاد کرده است، میرود؛ همانطور که در تاریخ میخوانیم و روش زندگیش آغاز میشود و قوانین را همانطور که هست، تاسیس می کند.
این مثال اول، آیا رسول خدا (ص) در این امر یعنی تاسیس قوانین و تثبیت دولتش موفق شد؟
بله در تثبیت دولت کوچک به اندازهای معین موفق شد؛ چرا که طبعاً ما نمیگوییم که کل دنیا دارای امنیت بود و رسول خدا (ص) طی ده سال بر تمام آن حکومت میکرد، خیر این را نمیگوییم، به همین مقدار کم رسول خدا طبعاً قانون صحیح را پایه ریزی کرد که همان قرآن کریم و سیره و روش نبوی صحیح و روایات رسول خدا (ص).
بنابراین در آنجا قانون تاسیس شدهی صحیحی بود. این مسئلهای است که باید به آن توجه داشته باشیم که قانون موجود تاسیس شده بود و دولت اسلامی آغاز شد.
بله، کسی که بعد رسول خدا آمد، با قرآن و سنت مخالفت کرد. این مسئلهی دیگری است. بنابراین به ذهن خطور نمیکند که کسی که بعد از رسول خدا (ص) آمد، آیا مخالفت کرد یا خیر؟ این امر دیگری است، میرویم به سوی این مطلب که این قانون صحیح است یا خیر. به این نکته تاکید میکنم که آیا اصل قانونی که خلیفهی خدا آورد، صحیح است یا خیر؟
به این مسئله یقین داریم که رسول خدا (ص) فرمود: مریض و اسیر را نکشید. از اسیر و مریض مالیات نگیرید و مثلاً درختان را قطع نکنید یا مثلاً رسول خدا (ص) بر رعایت حقوق حیوانات و حقوق زکاتها و خمسها و مسئلهی بردگان و پیشرفت تاکید میکرد.
در نتیجه به این قانون بر اساس تاریخ و سنت صحیح، اشکالی وارد نیست. طبعاً وقتی نگاه موضوعی به تاریخ داشته باشیم، تاریخ نادرست است و همانند آنچه که در زمان رسول خدا (ص) بوده و الان برای ما نقل شده، نمیباشد. این مسئلهی اول است. بنابراین این قصه به زودی و به سادگی مطرح خواهد شد که آیا بر انبیا و اوصیا واجب است که خلفایی تعیین شده از آسمان باشند.
وقتی میگوییم تعیین شده از آسمان باشند، به خاطر این است که اکثر علمای غربی -صاحب نظران لیبرالیسم و سکولاریسم- انبیا و اوصیا را قبول ندارند. اگر انبیا از طرف آسمان تعیین شده باشند، آیا واجب است؟ وظیفهشان است که انسانها را رهبری کنند یا خیر؟
طبیعتاً اگر بخواهیم در مورد این مسئله صحبت کنیم، اختلاف بزرگ و آشکاری حتی بین مذاهب اسلامی میبینیم که آیا رهبری مردم، وظیفه و تکلیف شرعی رسول خدا (ص) و انبیا و تکلیف سیاسیشان بوده است؟
بیشتر مردم حتی فرد مومن ، نگاه یک بعدی دارند و میگویند: پیامبر یا وصی نقش سیاسی ندارند. چرا؟ به خاطر قطع ارتباط با مبدا که دین از سیاست جداست.
و اشتباه بودن این نظریه واضح است، حتی انسان متدین فرهنگی نگاهش به سیاست و دین یک نگاه تک بعدی است و آنها را از یکدیگر جدا میداند.
چرا؟ به این خاطر که مساله دین -ضمن احترام برای بیشتر صاحب نظران-(نزد آنان) عبارت است از روش نماز خواندن و روزه گرفتن و خمس و زکات و حج فقط، این همان دین در نزد آنان است. اما سیاست خیر، جزء دین نیست (آنها میگویند) سیاست مردان خودش را دارد. سیاست دارای رهبریهای قدرتمندی است که دستهایش بر کشورها حکومت میکند. این واقعیت سیاسی امروزه است. بنابراین آیا پیامبر یا رسول یا وصی جانشین خدا هست و برایشان حقی در برپایی دولت وجود دارد یا خیر؟
آیا برایشان تشکیل حکومت امکان دارد یا خیر؟ این سوالی است که زیاد مطرح میشود و بیشتر دوستداران یا پیروان اوصیا و امامان علیهم السلام میگویند: او که امام است چرا همانند فرد سیاسی عمل نمی کند؟
او قانونگذار است؟ بله قانونگذار است. جایگاه سیاسی دارد؟ بله قطعاً جایگاه سیاسی دارد. مشکل ما کجاست؟ اینکه مردم میگویند ما نمیفهمیم که جایگاه و نقش جانشین خدا چیست.
نقش خلیفه خدا به تکامل رساندن انسان است، تکامل انسان به چه مسئلهای؟ به نظام اجتماعی، به نظام پیشرفت به نظام اقتصادی و سیاسی، این جایگاه خلیفهی خدا است.
خلیفه خدا قاصر است یا خیر؟ این سوال مهمی است که همیشه علمای غربی و اکثر لیبرالها و حتی لیبرالهای سیاسی که اندیشهی اسلامی و سیاسی دارند، میپرسند.
آنها میگویند: خلیفه خدا -منظور خلیفهای که خدا او را انتخاب کرده است- نمیتواند رهبری سیاسی بشر را بر عهده بگیرد. بله او میتواند نماز و روزه و حج و امور این چنین را انجام دهد. اما سیاست، خیر. پس سیاست برای خلفای بنیامیه و بنیعباس و دولت عثمانی میباشد، اینها سیاسیونی هستند که در کارشان خبره بودند ، همچنان که تاریخ نقل کرده است.
طبعاً این نظریهی اشتباه را به زودی مطرح خواهم کرد که (پیدایش آن ) به سبب دشمنان خلیفه خدا نیست. بلکه به سبب پیروانی است که از خلیفهی خدا پیروی میکردند.
این نظریهی اشتباه نزد صاحب نظران دینی صحیح است؛ چرا که آنها نمیفهمند و شناختی نسبت به حقیقت خلیفهی خدا ندارند. در حال حاضری که ما زندگی میکنیم، نقش خلیفهی خدا چیست؟ بنابراین نوبت به این میرسد که باید بفهمیم: آیا خلیفهی خدا عملاً نقش خود را انجام میدهد؟ بله خلیفهی خدا نقش قانونگذاری و سیاسی خود را در رهبری جامعه انجام میدهد؛ حتی نقش سیاسی.
برای شما حال بعضی از علما را از باب شاهد، نقل میکنم؛ مثلاً در زمان هشام بن عبدالملک.
وقتی به مشکل اقتصادی برخورد و در نتیجه مشکلات سیاسی برایش پیش آمد -منظور جریان ضرب سکههای درهم و دینار است، میدانید که درهم و دینارها در روم، یونان یا ایتالیا ضرب میشد و همانند دلار که امروزه به کشور اسلامی میآید، وارد ممالک اسلامی میشد- مشکل بین هشام بن عبدالملک و قیصر روم ایجاد شد و پادشاه روم گفت که این اموال را بلوکه میکنم، هشام سر در گم شد؛ چرا که دولت و نیروهای نظامی و اقتصاد کامل همگی بر عهدهی او بود، هشام چه کار کرد؟
همهی وزرا و سران مملکتی را جمع کرد؛ چرا که به دنبال نظری کاربردی و صحیح برای خروج از بحران اقتصادی میگشت، طبعاً به آسانی نمیتوانست از این مشکل اقتصادی خارج شود؛ چرا که دولت وی بر اساس درهم و دینار رومی سرپا بود. پس به این سرعت و در این چند روز نمیتوانست موفق شود.
گفت: راه حل این مشکل فقط به دست یک نفر است که میتواند ما را از این بحران اقتصادی خارج کند. پس شخصی را سراغ محمد بن علی باقر علیهم السلام فرستاد. نظر امام مبنی بر قضیه ضرب سکههای درهم و دینار به صیغهی معین بود تا قیمت بازار را حفظ کند.
خودتان داستان را مطالعه کنید تا ببینید چه شد؛ چرا که نمیخواهم مفصل سخن بگویم. الان هشام میتواند به صورت طبیعی از این بحران اقتصادی خارج شود. آن هم به خاطر نظر خلیفهی حقیقی تعیین شده از جانب خدا، این یک موضوع اقتصادی بود. بنابراین خلیفهی خدا از اقتصاد بی خبر نیست. خلیفهی خدا میتواند که سرزمینها را بر اساس خواست خدا اداره کند؛ نه بر اساس آن چه که معاویه و امثال او میخواهند.
مثلاً وقتی این متن صریح دینی را از امیرالمومنین علیهم السلام میخوانیم: وقتی که فرمودند: به خدا سوگند معاویه از من زیرکتر نیست. بلکه او حقهباز است و هر حقهبازی، کافر است.
لذا معاویه در حکومتداری و رهبری امت از امیرالمومنین علیهم السلام زرنگتر نیست. بلکه نزد او حقه و قتل و خونریزی به ناحق است.
بنابراین در اینجا توقف میکنیم و باید توجه داشته باشیم برادرانم که هدف در نهایت این است که چگونه جهت دینی و واقع سیاسی را که انسان در آن زندگی میکند، به هم ربط دهیم. یعنی محور کلام این است که چگونه میتوانیم بین این دو ارتباط برقرار کنیم و قاعدهای را برای خلیفهی خدا دهیم؛ چرا که ما میخواهیم به مرحلهی جدیدی منتقل شویم و آن، این است که خلیفهی خدا میخواهد قاعدهای را بنا کند که از خلال آن بر جهان حکومت کند.
چرا که این قاعده و این تجربه برای ما واقعاً جدید است؛ چرا که ما قبلاً تجربه نکردهایم که خلیفهی خدا حکومت کند؛ مگر افرادی که مدت حکومتشان بسیار کم و محدود بود؛ مثل حضرت سلیمان یا طالوت همانطور که قرآن میگوید: یا داوود یا امیرالمومنین علیهم السلام که چهار سال و نیم حکومت کردند و مردم را اداره کردند، آیا در اینجا مشکلی در اداره مردم از جانب خلیفهی خدا میبینید؟ نه، مشکلی وجود ندارد. پس مشکل کجاست؟ مشکل در خود مردم است و انشاءالله به زودی برخی از متنهای معتبر و صریح را خواهیم خواند (البته اگر وقت داشته باشیم و استاد حسین اجازه دهند).
استاد حسین: برای شما پنج دقیقه در مورد حکومت مردم باقی مانده است.
الان به موضوع دیگری میپردازیم، به اعتبار اینکه خلیفهی خدا در دوران فترتی که گذشت غایب بوده آیا شخصی غیر از او میتواند بر جهان حکومت کند؟ همانند موسسات دینی امروزه، اصلاً جایگاه موسسات دینی، در زنده کردن نفوس مردم چیست؟ متاسفانه موسسات دینی همیشه در زنده کردن جانهای مردم کوتاهی میکردند و مقصر هستند.
اولاً: وقتی زندگی اروپایی دورهی قرون وسطی را سرزنش میکنیم، میبینیم که کلیسا همراه با امپراطوریها و حاکمان ظالم بر فقرا و مردم ضعیف و ناتوان مسلط شده بودند و الان وقتی تاریخ دورهی قرون وسطی را مطالعه میکنیم، میبینیم که کلیسا از لابه لای همراهی با حکام نقش اصلی را در کشتن دین و تشریع داشته است؛ همانند فرانسه و انگلیس و ... بنابراین موسسه دینی بیرون آمده از کلیسا در رهبری مردم کوتاهی کرده و مقصر است.
حتی در دولت اسلامی نیز اینگونه است. در نتیجه کوتاهی و تقصیر واضح است و این واقعیت جامعهی اسلامی است که امروزه ما در آن زندگی می کنیم.
الان به سراغ اسلام امروزی میرویم، اسلامی که امروز در آن زندگی میکنیم، میبینیم که از اوج سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و حتی اخلاقی خود تغییر کرده آن هم به سبب ضعف موسسات دینی، چرا؟ به این دلیل که آنها جایگاه یا مسیر صحیح را در رهبری مردم انتخاب نکردهاند.
چرا جایگاه و هدف صحیحی به عنوان مثال در ایجاد پندهای صحیح واقعی که انسان میتواند به تکامل برسد انتخاب نکردهاند؟
اما خلیفهی خدا نه، خلیفهی خدا وقتی بخواهد که زمام امور را به دست بگیرد، میتواند این کار را انجام دهد؛ همانطور که امیرالمومنین علیهم السلام و طالوت و داوود و یوسف انجام دادند.
همانطور که دیدهایم و شنیدهایم یوسف علیهم السلام جانشین خدا از طریق آشکار کردن منصوب شدنش از جانب خدا بود. او خلیفهی خدا از طریق رویا بود، خودش را از طریق رویا به عنوان خلیفه معرفی کرد. پس عزیز مصر گشت و آن جامعهی بیخدا را رهبری کرد. آن جامعه ملحد بود. لکن او توانست که جامعهی بیخدای مصر را به جامعهای نسبتاً متکامل تبدیل کند.
ما نمیگوییم که بعد از آن انقلاب سیاسی آن جامعه صددرصد متکامل بود و لیکن یوسف علیهم السلام زندگی رفاهمندی داشت و همانطور که گفته میشود: یوسف علیهم السلام به این خاطر که خلیفهی حقیقی خداوند بود، توانست مصر را از بحران اقتصادی به شکل کاملاً موفق و روسفیدانه خارج کند.
بنابراین در اینجا اموری در مورد مسئلهی خلیفة الله است که آیا او میتواند عالم را رهبری کند یا خیر؟
بله خلیفهی الهی میتواند که عالم و بشر را رهبری کند. بعضی از دلایلی که در این رابطه است، برای شما به صورت موردی -اگر وقت اجازه دهد- میخوانم. مثلاً وقتی این روایت از امیرالمومنین علیهم السلام را میخوانیم که میفرماید: خداوندا! تو میدانی که آنچه از ما انجام شد ، رقابت در جهت سلطنتطلبی نبود و دنبال کردن بهجای ماندههای متاع بیارزش دنیا نبود بلکه تا معالم ( ارزشهای )دینت را بازگردانیم و صلاح و رشد را در سرزمینهایت آشکار میکنیم. پس بندگان مظلومت ایمن میشوند و احکام تعطیل شدهات، برپا میشود.
بنابراین خلیفهی خدا هم میتواند و هم دارای استعداد رهبری است. حال در اینجا مشکلی که وجود دارد، این است که آیا وی دارای استعداد هست؟ بله استعداد دارد؛ آن هم به نحو کامل و لیکن آیا این استعداد امکان دارد؛ همچنان که گفته میشود، گاهی امکان دارد و گاهی خیر.
خلیفهی خدا دارای امکان و استعداد است؛ به شرطی که شرایط او را کمک کند و با او یار باشد، دیگر مشکلی وجود ندارد حتی امام حسین علیهم السلام نیز طلب حکومت کرد. ما از برخی سخنرانان متعجب میشویم وقتی بالای منبر میروند میگویند حسین علیهم السلام دنبال حکومت نبود؛ خیر حسین علیهم السلام حکومت را طلب کرد تا دنیا را رهبری کند حسین علیهم السلام میخواست، دنیا را رهبری کند. بنابراین جامعه چگونه کامل میشود؟ آیا با نماز و روزه و حج کامل میشود؟ خیر با رهبری صحیح است که کامل میشود با رهبری اقتصادی که مقابل رباست. با نهی از منکر و امر به معروف و کارهای خوب و حکمرانی معصوم علیهم السلام است که جامعه به کمال میرسد.
(أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّكُمْ إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ وَ تَعْرِفُوا الْحَقَّ لِأَهْلِهِ يَكُنْ أَرْضَى لِلَّهِ عَنْكُمْ وَ نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ مُحَمَّدٍ أَوْلَى بِوَلَايَةِ هَذَا الْأَمْرِ عَلَيْكُمْ)
بنابراین اگر سلطه و حکمرانی نباشد، چگونه میخواهد جهان را رهبری نماید؟ نگاه عمومی فرهنگ اسلامی امروزه به جامعه، یک نگاه غاصبانه نسبت به خلیفهی خداست؛ چرا که آنها نمیفهمند که خلیفهی خدا چه میخواهد و چگونه تصرف میکند. مثلاً وقتی این روایت را از امام حسین علیهم السلام میخوانیم که به حر میگویند:
ای مردم اگر از خدا بترسید و حق را از اهلش بشناسید برایتان نزد خدا خشنودی بیشتری دارد و ما اهل بیت محمد سزاوارتر از دیگران بر ولایت و سرپرستی این امر هستیم.
بنابراین امام حسین علیهم السلام مطالبه حق را میکند«ما سزاوارتر به این امر هستیم» چه کسی میگوید: امام حسین علیهم السلام حکومت را طلب نکرد؟
او به دنبال خرده ریزههای دنیا نیست. همانطور که امام علی علیهم السلام فرمودند: بلکه این امر را طلب کرد تا انسان را اصلاح کند تا به کمال برسد خلیفه الله میخواهد انسان را به تکامل برساند. پس مشکل کجاست؟
مشکل در خود ماست ما تکامل جامعهی انسانی را نمیخواهیم کامل شود برای همین خودش و خلیفهی خدا را از عمل و کار باز میدارد این واقعیت امروز است، انسان امروزه نمیخواهد خلیفهی خدا را یاری کند تا حدود را بر پا دارد و به حق عمل کند حتی نمیتواند تفکر جانشینی خدا و تنصیب الهی را بفهمد او فکر میکند که خلیفهی خدایی که شناخته شده نیست، چگونه میتواند از طرف خدا تنصیب شود.
این مشکل ما است و تا الان داریم با این مشکل زندگی میکنیم چرا که جامعه فهمش نسبت به تنصیب الهی کوتاه و قاصر است و این آرزوی عموم مردم است.
مجری : تشکر جناب شیخ ، بحث امروز شما سیاسی بود و همچنین ارتباطی با دین هم داشت ، لذا چه دوست دارید شما رو صدا کنیم ، شیخ یا استاد ؟
شیخ حلی : هر طور شما راحتید استاد
مجری : ما و سایر برادران به این بحث بسیار زیبا گوش دادیم و کاملا واضح بود دربارهی رهبری و کمال بخشیدن رهبری به جامعه که جامعه به آن نیاز دارد . جنابعالی نکاتی را برای ما روشن فرمودید که سوالاتی را برایمان برانگیخت ، اگر اجازه بفرمایید این سوالات را مطرح کنیم .
شیخ حلی : بفرمایید
مجری : اینجا سوالی مطرح شده دربارهی قضیه تکامل حاکم و مردم ؛ آیا در طول تاریخ نمونههایی از تکامل حاکم همراه با مردم وجود داشته ؟ بررسی تاریخ به ما نشان داده همیشه فاصلهای بین حاکم و مردم بوده ، حتی زمانی که حاکم معصوم بوده ، همانطور که در مورد امام علی ع مطرح کردید . آیا شما مثالی از تکامل بین حاکم و مردم سراغ دارید ؟
شیخ حلی : طبیعتا قضیه تکامل جناب استاد حسین ، هنگامیکه تاریخ سیاسی تمام دولتهای دنیا رو مطالعه کنیم هیچ حاکمی را نمیبینیم که به شکل شرعی به حکومت رسیده باشد . همیشه میخوانیم که همه حکومتها حتی حکومتهای اسلامی اموی و عباسی با قتل پدر و برادر شکل گرفته لذا همچنین تجربهای برای مردم نبوده .
مجری : در مورد معصوم چطور ؟ مثل امام علی ع
شیخ حلی : در مورد معصوم ع ( امام علی ع ) توضیح دادم که استعداد و امکانات را داشت ، ولی همچنان رخنهای که در دلهای عدهای ماند ، مثلا حب ریاست . مشکل ما الان با طبقهی ذینفع است . طبقهی ذینفع است که با منازعه با خلیفهی خدا برخواست تا او نتواند خواست الهی را اجرا کند .
مجری : فکر میکنم این نکته کاملا روشن نشده و حاضرین هم احتمالا موافق نظر من باشند . در مورد این رخنه و فاصله سوال کردم که آیا آن همیشه همراه حاکمان و مردم بوده ؟ بدون در نظر گرفتن اینکه حاکم معصوم بوده یا خیر ؟ آیا ممکن است که این مسئله خاتمه یابد و دیگر بین حاکم و مردم فاصلهای نیفتد ؟
شیخ حلی : بله این امکان وجود دارد ولی اینکه این فاصله وجود دارد یا نه ، بله این فاصله بین حاکمان و مردم حتی حاکم معصوم وجود داشته .
مجری : آیا این مسئله با حکومت عدل الهی پایان مییابد ؟
شیخ حلی : ان شاء الله . امیدوارم پایان یابد ، گر چه دلهای بیمار همچنان وجود خواهند داشت . دلهای بیمار باقی خواهند ماند همچنانکه با علی بی ابی طالب ماندند .
مجری : آیا با حکومت عدل الهی و آمدن امام مهدی ع مطابقت وجود دارد ؟ و انتظار ایشان برای عدهی موصوف و اینکه این عدهی موصوف به عنوان رهبری متکامل در نظر گرفته میشود یا اینکه خود آن منتظر رهبر است ؟
شیخ حلی : بین این دو مسئله یقینا نزدیکی وجود دارد . در واقع یک معادله بین آن عده و رهبری آن که انتظارش را دارد وجود دارد . اگر این عده و عدد به شکل صحیح کامل نشود مطمئنا علی بن ابیطالب نمیتواند این جامعه را رهبری کند و حتی خود امام مهدی ع نیز نمیتواند به تنهایی آن را رهبری کند . اگر ان را با اسباب طبیعی در نظر بگیریم اما اگر اسباب آسمانی و قدرتها قهری باشد ، اینگونه نیست ؛ چرا که آسمان دنبال اعمال قدرت قهری نیست . بر جامعه است که تکامل پیدا کند تا خود وارد ساحت حکومت عدل الهی شود و امام را در تاسیس دولتش یاری دهد .
مجری : پس فهمیدیم که تکامل در نتیجه رهبری معصوم و مردمی که این رهبری را بپذیرد و به ارادهی آن گردن نهد . در همین جا مجبوریم این بحث زیبا را خاتمه دهیم گر چه سوالهای زیادی ماندند ولی وقت اجازه نمیدهد . تشکر میکنیم از شما استاد بزرگوار جناب شیخ احمد و از خدا برای شما خواستار توفیق هستیم . حاضرین گرامی همانطور که میدانید ما بعد از هر بحث از حاضرین نظر خواهی میکنیم ، استاد غالب اگر ممکن است این کارتها را توزیع کنید ، در پایان این قسمت میگویم از همه خواستار در ارتباط بودن را داریم چرا که هر چقدر این ارتباطها بیشتر باشد فائده هم بیشتر خواهد بود . ان شاءالله با بحثهای جدید در همایشهای آینده خدمت شما خواهیم بود . در پناه حق باشید .
واقعیت سیاسی و رهبری دینی ، دانشکده دروس عالی دینی و لغوی ، شیخ احمدحلی
لینک دانلود کلیپ نشست : https://youtu.be/249r8n4XI1k